نویسندگان, امروز...

شانزدهم نوامبر؛ زادروز ژوزه ساراماگو، خالق فانتزی اومانیستی

ژوزه ساراماگو

 

نویسندگی و تجسم آخرالزمان؛ مختصری از زندگی ژوزه ساراماگو

 

ژوزه ساراماگو

 

شانزدهم نوامبر، زادروز ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی که به دلیل توانایی‌اش و داشتن «شفقت و کنایه موجود در آثارش، پیوسته ما را قادر می‌سازد تا بتوانیم باری دیگر واقعیتی از جهان را که از آن گریزانیم، درک کنیم» برندۀ جازه نوبل ادبیات شده است. برخی از آثار ژوزه ساراماگو را می‌توان به عنوان روایت‌هایی تمثیلی در نظر گرفت که معمولاً دیدگاه‌هایی از واژگونی و اضمحلال را در خوانش رویدادهای تاریخی ارائه می‌دهند.

 

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

 

در سال 2003، هارولد بلوم، منتقد و استاد دانشگاه سرشناس، ژوزه ساراماگو را به عنوان «بااستعدادترین رمان‌نویس زنده در دنیای معاصر» توصیف کرد و در سال 2010 گفت که ژوزه ساراماگو را «بخشی دائمیِ آثار اصیل و جاودانۀ فرهنگ غربی» می‌داند. این در حالی است که جیمز وود، این نویسنده را اینگونه می‌ستاید:

 

“لحن متمایز داستان‌های ژوزه ساراماگو به گونه‌ای است که روایت رمان‌هایش از زبان یک راوی توأمان عاقل و نادان صورت می‌گیرد.”

 

ژوزه ساراماگو

 

از موفقیت ژوزه ساراماگو باید به این نکته اشاره کرد که بیش از دو میلیون نسخه از کتاب‌هایش تنها در پرتغال فروخته و آثارش در مجموع به 25 زبان ترجمه شده‌اند. ساراماگو که از طرفداران کمونیسم آزادی‌خواه بود، به نهادهایی مانند کلیسای کاتولیک، اتحادیه اروپا و صندوق بین‌المللی پول نقدهایی را وارد کرد.

 

ژوزه ساراماگو که خود را یک خداناباور می‌دانست، از عشق به عنوان ابزاری برای بهبود وضعیت انسانی دفاع کرد. در سال 1992، دولت پرتغال به رهبری آنیبال کاواکو سیلوای نخست وزیر، دستور حذف یکی از آثار ژوزه ساراماگو، انجیل به روایت عیسی مسیح را از فهرست نهایی جایزه Aristeion صادر کرد و ادعا کرد که این اثر از نظر مذهبی توهین‌آمیز است.

 

ژوزه ساراماگو

 

ساراماگو که از سانسور سیاسی کارش ناامید و رنجیده‌خاطر بود، به جزیره اسپانیایی لانزاروته تبعید شد، جایی که تا زمان مرگش در سال 2010 در کنار همسر اسپانیایی خود پیلار دل ریو در آن‌جا اقامت داشت. ساراماگو یکی از اعضای مؤسس جبهه ملی دفاع از فرهنگ در سال 1992 بود.

 

ژوزه ساراماگو

 

ژوزه ساراماگو که در سال 1998 توانست جایزۀ نوبل را از آن خود کند، نویسندۀ آثار مهمی همچون کوری، دفترچه یادداشت، در ستایش مرگ، بالتازار و بلموندا، همزاد و بینایی است. در سالروز تولد ژوزه ساراماگو و به این بهانه، به معرفی باتازار و بلموندا، یکی از آثار جذاب ساراماگو می‌پردازیم که در زمرۀ قابل‌تأمل‌ترین آثار ادبیات کشورهای لاتین و در کنار کتاب‌هایی همچون صد سال تنهایی از گابریل گارسیا ماکز و آنک نام گل از اومبرتو اکو قرار دارد.

 

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

 

مطالعۀ مطلبی به زبان انگلیسی دربارۀ زندگی و آثار ژوره ساراماگو

 

قهرمانی از جنس زنانگی، عشق و آزادی‌خواهی؛ بالتازار و بلموندا به روایت ژوزه ساراماگو

 

ژوزه ساراماگو

 

رمان بالتازار و بلموندا که در سال 1984 نوشته شد، ژوزه ساراماگو را از محبوبیتی ملی به شهرتی بین‌المللی رساند. این رمان تاریخی توسط جیووانی پونتیرو در سال 1986 از پرتغالی به انگلیسی ترجمه شد. اهدای جایزه نوبل ادبیات به ژوزه ساراماگو، دو سال قبل از آغاز هزارۀ سوم، ارائۀ نگاهی نو و چندصدایی در ادبیات معاصر بود.

 

باتازار و بلموندا درون‌مایه‌ای با ارجاع به تاریخ، فانتزی، عشق را دارد که با نقدی به نابرابری‌های اجتماعی در این اثر ادبی چند وجهی همراه می‌شود. سبک روایی منحصر به فرد ژوزه ساراماگو در این اثر، زمینه‌ساز رمان‌های بعدی او شد. ژوزه ساراماگو در بالتازار و بلموندا، با ترکیب خاصی از دیالوگ‌ها و توصیف در متنی فشرده و در عین حال روان داستانش را برای مخاطبان ادبیات روایت کرد.

 

ژوزه ساراماگو

 

آنچه در ادبیات پرتغالی برچسب «عاشقانه» دارد، نوشته‌ای است که در آن تاریخ انگیزیسیون با فانتزی و روایتی عاشقانه آمیخته می‌شود. به همین خاطر، در برخورد با رمان بالتازار و بلموندا، باید در ابتدا به پیشینۀ تاریخی داستان کتاب رجوع کرد. ماجرا از این قرار است که ساختن صومعه و کاخ مافرا در نزدیکی لیسبون توسط دن خوان پنجم در اوایل قرن هجدهم دستور داده شد.

 

او در فرآیند ساخت این قلعه، به یک راهب قول می‌دهد که اگر او و همسرش صاحب فرزندی شوند، بنای یادبودی را در صومعه برای خدا بسازند. هنگامی که آرزوی پادشاه برآورده شد و ملکه ماریا آنا جوزفا پس از سال‌ها سلطنت بی‌وارث، صاحب یک فرزند و وارث تاج و تخت شد، پادشاه برای ساخت بنای یادبود، یک کپی مجلل از واتیکان را پیشنهاد کرد.

 

در حالی که بنای یادبود پادشاه در مقیاسی کوچکتر از واتیکان ساخته شده است، نسبتی جدی با دهقانان بی‌نام و نشانی ایجاد می‌شود که در ساخت قلعه و بنای پادشاه دست داشتند. ساراماگو در رمان خود، تاریخ شخصی آن‌ها را با روایتی رسمی، داستان کلیسا و حکومت، به شکلی موازی تعریف می‌کند. مخاطبان بالتازار و بلموندا، غم و شادی توده‌های بشریت را مشاهده می‌کنند که در خوانش‌های رسمی تاریخ نانوشته مانده است.

 

ژوزه ساراماگو

 

ساراماگو گروهی از شخصیت‌های غریب و متضاد را متحد می‌کند که فیض نجات بشریت را در میان آتش جنگ‌های بین‌المللی و تفتیش عقاید آشکار می‌کنند. قهرمان زن خردمند داستان، بلموندا، از بینشی برخوردار است که ریشه‌های درونی ذهن و مقاصد دیگران را فهم می‌کند.

 

بلموندا در واقع نیازها و خواسته‌های مردم اطرافش را می‌بیند تا روح آن‌ها، کاری که متعلق به کلیسا و آدم‌های آنجاست. او همچنین حلقه نزدیکان خود را از طریق درکی ویژه از رفتار و خلق آن‌ها، انتخاب می‌کند. او در همان روزی که شاهد اعدام مادرش به واسطۀ اعتراف‌گیری اجباری تفتیش عقاید کلیسا است، در جمع بیش از 100 دهقان پرتغالی دیگر در میدان روکیو، به بالتازار نزدیک می‌شود و مقدمات آشایی دوری را آغاز می‌کند.

 

مادر بلموندا، اگرچه مسیحی شده بود، اما به دلیل یهودی بودن نژادی‌اش سوزانده شد. آخرین نگاه او قبل از مرگ، پیوند بالتازار و بلموندا بود. این زوج جدایی ناپذیر با شخصیت سوم مهم داستان، یک کشیش مخترع به نام فرای بارتولومئو لورنسو دی گوسمائو، آشنا می‌شوند. او به آن‌ها هشدار می‌دهد که ممکن است همچون مادر بلموندا به دلیل عقاید بدعت‌آمیزش، محکوم و کشته شود.

 

ژوزه ساراماگو

 

جستجوی سیری‌ناپذیر و نامتعارف بارتولومئو برای دانش و حقیقت، همه را آزاد می‌کند. این شخصیت‌ها با هم یک مثلث انسانی را تشکیل می‌دهند و اتحاد آن‌ها انسانیت تحقیرشده‌شان را حفظ می‌کند، زیرا تلاش‌های مشترک آن‌ها، باعث بهبود اوضاعشان می‌شود.

 

دوستان آشنایان دورتر این سه نفر، در حالی که شاهد یک اعدام دسته جمعی در میدان عمومی هستند، دور هم جمع می‌شوند. در حالی که بلموندا فاش نمی‌کند که شاهد اعدام مادرش بوده است، در سکوت با زنی که به تیرک در حال سوختن بسته شده است و دخترش را در میان جمعیت تماشاچیان جستجو می‌کند، همدلی می‌کند.

 

در این بین، تأسیس صومعه مافرا را باید ناشی از همگرایی سطوح مختلف جامعه پرتغال دانست. پادشاه خوان پنجم که پدر فرزندان نامشروع بسیاری است، نمی‌تواند از ملکه ماریا، وارثی برای تاج و تخت را داشته باشد. او از طریق یک راهب میانجی، فرای بارتولومئو، با خدا قرار می‌گذارد تا اگر خدا وارثی به آن‌ها بدهد، ساخت این بنای یادبود را از لحلظ مالی تامین کند. سرانجام دعاهای خوان پنجم و راهب مستجاب می‌شوند و بنای یادبودی بر دوش هزاران دهقان ناشناس بنا می‌شود.

 

ژوزه ساراماگو

 

در توضیح شخصیت بلموندا باید گفت، بینش ناب او، غرور و طمع طبقات حاکم را متعادل می‌کرد. او به وضوح از طریق هر شخص، نادیده‌های بسیاری را می‌دید. وقتی او بدن مسیح را در میزبان عشای ربانی نمی‌بیند، حدس می‌زند که مسیح در آنجا ساکن نیست و در قلمروی انسان‌ها حضور ندارد.

 

ژوزه ساراماگو، بلموندا را موجودی خالص و پالوده و نه آسمانی و الهی نشان می‌دهد. این ویژگی، او را قادر می‌سازد تا باطن هر انسانی را درک کند و به جای پیدا کردن روح‌هایی که در میان را زندگان نیستند، اراده‌های انسان‌های باقیمانده و زنده را می‌یابد.

 

او به دوستش بارتولومئو کمک می‌کند تا یک ماشین پرنده بسازد و به معشوقش انگیزه می‌دهد تا زمانی که از هم جدا می‌شوند، در جستجوی او به دنیا سفر کند. «پاسارولا»، پرندۀ مکانیکی بزرگِ بارتولومئو، این ارتباط سه نفرۀ بالتازار، بلموندا و خودش را محدودیت‌های عرفی خود رها می‌کند.

 

ژوزه ساراماگو

 

از شخصیت‌های دیگر کتاب، دومینیکو اسکارلاتی، آهنگساز ایتالیایی است که نیز با فرای بارتولومئو دوست شده است. پست رسمی او به عنوان مدیر موسیقی گروه‌های کر صومعه و معلم موسیقی برای وارثان پرتغالی سلطنت، تحت تأثیر خلوص بلموندا است. اسکارلاتی در حالی که نکاهش به شدت در دنیای طبیعی استوار است، از نگاهی ویژه الهام می‌گیرد تا صداهایی اثیری و جاودانه خلق کند، درست همانند روش او برای درک جهان.

 

اسکارلاتی به دنبال ساخت نوعی از موسیقی است که محدود به سازها نباشد؛ مانند عاشقانی که با «پاسارولا» یا پرنده بزرگ به آسمان می‌روند. از دیگر تأثیرات بلموندا این است که وفاداری کور بالتازار را هدایت می‌کند. بالتازار با وجود از دست دادن یک دستش در نبرد، در ساخت‌و‌ساز ماشین پرنده کار می‌کند، اختراع راهب رویایی که باعث دوستی آنها با یکدیرگر شد.

 

همانطور که ژوزه ساراماگو، داستان‌هایش را با جنبه‌های تمثیلی به مخاطب عرضه می‌کند، موفقیت «پاسارولا»، ماشین پرندۀ بزرگ بارتولومئو، به زوج عاشق داستان، این امکان را می‌دهد که از فضاحت، رنج و بی‌عدالتی وضعیت خود بیرون روند. دوستی و رفاقت سه نفرۀ باتلزار، بلموندا و بارتولومئو، موقتاً می‌تواند بدبختی زمینی را پشت سر بگذارد و آن‌ها را در بهشتی خصوصی شریک کند؛ چیزی که نه قدرت‌های خودکامه و و نه نظام جزم‌اندیش کلیسا نمی‌توانند به کیفیت آن دست درازی کنند.

 

ژوزه ساراماگو

 

بلیموندا سال‌ها پس از آخرین سفر خود، پس از فرود از یک پرواز انفرادی به منطقه‌ای دوردست در پرتغال، بالتازار را در حالی که به عنوان یک بدعت‌گذار دستگیر شده، می‌یابد. بلموندا در واقع پس از 9 سال جستجو در سراسر پرتغال، بالتازار را آخرین بار در صف سوزانده‌شدن در لیسبون می‌یابد.

 

این اعدام دسته‌جمعی که اولین بار با مادر بلموندا در ذهن مخاطب تصویر می‌شود، با مرگ بالتازار پایان می‌یابد اما عشق تسلیم‌ناپذیر بالتازار و بلموندا، در حال و هوایی زمینی و نه در بهشت مسیحیت حفط می‌شود؛ بلموندا، به عنوان حافظ یاد مرمانی فراموش‌شده، بهشت زمینی‌اش را می‌سازد و ژوزه ساراماگو به واسطۀ این روایت سراسر کشش و کنش، خوانندگان را به پادشاهی شورانگیز بالتازار و بلیموندا دعوت می‌کند تا در پیچ و خم جغرافیای این بهشت عاشقانه و زمینی، تاریخ سرزمین پرتغال را در روان و خیال خود، بازخوانی کنند.

 

 

ژوزه ساراماگو

 

مشاهده آثار ژوزه ساراماگو در شهر شهر کتاب پاسداران

مقالات مرتبط با زندگی و آثار ژوزه ساراماگو

 

 

یادداشتی بر بالتازار و بلموندای ژوزه ساراماگو؛ فرجامی واقع‌گرا بر خیال رنج‌دیدگان

 

 

ژوزه ساراماگو

 

 

کتاب بالتازار و بلموندا در ایران نیز ترجمه شده است و علاقه‌مندان به ادبیات لاتین و خصوصاً آثار ژوزه ساراماگو، می‌توانند این عنوان را با دو ترجمۀ موجود در بازار چاپ و نشر ایران از مصطفی اسلامیه (نشر ناهید) و کیومرث پارسای (نشر چلچله) تهیه کنند.

 

ژوزه ساراماگو

ژوزه ساراماگو

 

در پایان می‌توان به بخشی از یادداشت مصطفی اسلامیه، مترجم بالتازار و بلموندا که در ابتدای کتاب قرار دارد، رجوع کنیم:

 

“آن‌گونه که ساراماگو در هر لحظه تمامی دقت و هشیاری خواننده را می‌طلبد، به روایت داستان بالتازار و بلموندا می‌پردازد و گرچه در جایی در همین رمان می‌گوید «هر چه باشد این یک افسانه خیالی است»، ستمگری‌های دستگاه تفتیش عقاید، جان کندن کارگران در بنای صومعۀ شهر مافرا، شيوع طاعون و مرگ در لیسبون، مراسم پر زرق و برق فرقه‌های مذهبی و حرکت کاروان‌های سلطنتی را با چنان جزئیات نفسگیری شرح می‌دهد که انگار در جلوی چشم خواننده اتفاق می‌افتد.


ساراماگو در عین حال وقتی به شرح ماجراهای سرشار از تخیل عشق بالتازار و بلموندا یا نوازندگی اسکارلاتی یا تلاش بارتولومئو لورنسو برای به پرواز در آوردن نخستین کشتی فضایی‌اش می‌پردازد، خوانندۀ افسون شده را وا می‌دارد تا اعتراف کند که ممکن نیست چنان اتفاقهایی نیفتاده باشد.”

 

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *