“داستان انتشار اتحادیه ابلهان نوشته ی جان کندی تول داستان غریبی است. جان کندی کتاب را در سی سالگی نوشت و بعد از اینکه هیچ ناشری زیر بار چاپ آن نرفت به زندگی خود پایان داد. مادرش پانزده سال تلاش کرد تا بالاخره دانشگاه لوییزیانا راضی به انتشار کتاب شد. کتاب به محض انتشار غوغا به پا کرد و همان سال 1981 جایزه ی پولیتتزر را ربود و پس از آن تبدیل به یک کالت شد. شاید بتوان محبوبیت کتاب را با ناطوردشت سلینجر مقایسه کرد. ایگنیشس جی رایلی قهرمان کتاب یک دنکیشوت امروزی است که وادار می شود از خلوت خود بیرون بیاید و با جامعه ای که از آن متنفر است رو به رو شود و به شیوه ی دیوانه وار خود با آن بستیزد. بسیاری از منتقدان، اتحادیه ابلهان را بزرگترین رمان کمدی قرن می دانند.
«تو اصلاً تو خیابون سن ژوزف چیکار داشتی؟ اونجا که فقط انباره و اسکله. اصلاً آدم از اونجا رد نمیشه. اونجا اصلاً جزو مسیرای ما نیست.»
«راستش این رو نمی دونستم. از سر ناتوانی اونجا توقف کردم تا خستگی در کنم. گاه گداری هم رهگذری عبور میکرد که متأسفانه میلی به هاتداگ نداشت.»
«پس اونجا بودی. واسه همینه که هیچی نمی فروشی. شک ندارم که داشتی با اون گربه ی لعنتی بازی می کردی.»
«حالا که اشاره کردید یاد یک و یا شاید دو حیوان اهلی افتادم که اون حوالی پرسه میزدن.»
«پس داشتی با گربه هه بازی میکردی.»
«نه، من با گربه بازی نمیکردم. من فقط گربه رو برداشتم تا کمی ناز و نوازشش کنم. گریه ی گل باقالی بسیار ملوسی بود. بهش یک هات داگ تعارف کردم ولی از خوردنش امتناع کرد. حیوانی بود باسلیقه و نجیب.»
_ از متن کتاب _
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.