قسمتی از متن کتاب: هر تابستان چند روز در بوستون هوا آنقدر طاقت فرسا میشود که آدم میخواهد به هر چه دور و برش میبیند ناسزا بگوید. اما اگر آن چند روز دندان روی جگر بگذارید در باقی اوقات سال هوایش بد نیست. در آن مدت پولدارها برای فرار از دست گرما به منطقهی ورمونت یا کیپکاد میروند و به همین دلیل شهر خلوت و دیدنی میشود. درختان امتداد رودخانه سایهساری خنک و دلپذیر ایجاد میکنند و دانشجویان هاروارد و بوستون بر رودخانهی پرتلألؤ به تمرین قایقرانی میپردازند. دختران جوان با لباس شنا روی حولههایشان حمام آفتاب میگیرند و با واکمن یا آیپاد به موسیقی گوش میدهند. یک ماشین بستنی فروشی آن حوالی توقف میکند و بساطش را راه میاندازد. یکی گیتار میزند به شیوهی نیل یانگ، و سگی پشمالو با ساده دلی سر در پی بشقابکی میگذارد که صاحبش به جایی پرت کرده است. یک روانپزشک دموکرات هم (یا کسی که به نظر من این کاره میآید) با اتومبیل ساآب خرمایی رنگش که سقفی تاشو دارد بر جادهی موازی با رودخانه پیش میراند.
بعد هم پاییز منطقهی نیوانگلند کوتاه و دلپذیر ابتدا خودی مینماید و میرود و بار دوم که سروکلهاش پیدا میشود حسابی جاگیر میشود. رنگ سبز و پر و پیمان درختان اطراف رفته رفته جایش را به رنگ زرد مات میدهد. به ناچار روی لباسهای دو گرمکن میپوشم. باد برگهای پژمرده را در هوا میچرخاند و میوههای بلوط با صدایی خشک تقتقکنان روی زمین میافتند. سنجابهای زبر و زرنگ دیوانهوار این طرف و آن طرف میدوند تا برای ایام زمستان اندوختهی کافی جمعآوری کنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.