بی بالاخره توانست از مجتمع زیرزمینی بگریزد. مجتمعی که زیر نظر نیروهای نظامی اداره میشد، اما با حملهی موجی از زامبیها، همهچیز در آن بههم ریخت و بی هم توانست بگریزد.
حالا او در خیابانهای لندن سرگردان شده. خیابانهایی شلوغ، کثیف و درهمریخته که پُر است از نامردهها. نامردههایی که برای خودشان اینطرف و آنطرف میروند.
بی یک بار دیگر باید از دست نامردههای مغزخوار فرار کند. هم خود نامردهها و هم کسانی که شهر را در سیطرهی خود گرفتهاند. بی که بیسرپناه است، باید تصمیمی مهم بگیرد. آیا باید به شخصی که قبلاً دیده و دوباره در لندن به او برمیخورد، اعتماد کند و به دارودستهی او بپیوندد، یا باید تنهایی مسیر خود را ادامه بدهد؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.