ژنهای حامل درد، بیوقفه هم را میجورند و مییابند. بیشک خاورمیانه میتواند قواعد علم ژنتیک را نقض کند. چهطور باید به آدمیانی رنجور گفت شما همه با هم نسبت دارید؟ نسبت خونی! شما خونتان از یکرنگ است. اهل کجایش مهم نیست! افغانستان، ایران، عراق، سوریه، پاکستان… همه همخونید. هیچ آزمایش ژنتیکی نمیتواند به من ثابت کند آن که در میدانی در لاهور اعدام شده، آنی که در عراق پایش را از دست داده، کسی که در حلب جانش را دست گرفته یا کسانی که در کابل در بمبگذاری تکههاشان آویزِ در و دیوار شده، برادر و خواهرِ من نیستند. برگهی ژنتیک، رنجِ همخونانم را تأیید خواهد کرد.
عالیه عطایی (1360) حالا دیگر نویسنده ای شناخته شده است. او با رمان کافور پوش و مجموعه داستان چشم سگ گام بلندی در این عرصه برداشت. کورسُرخی، روایت هایی از جان و جنگ نه جستار تکان دهنده است از تجربه های تلخ و گزنده ی نویسنده از جنگ؛ از مرزنشینی؛ از خون هایی که شوروی در افغانستان ریخت تا زن ها و مردهایی که طالبان بی جانشان کردند. عطایی مشاهداتش را گره می زند با روزگاری که انگار نمی خواهد و البته «نمی تواند» سپری شود. کورسُرخی تجربه ی چندین سال تلاش نویسنده است در فرم جستار و انتخاب این نه روایت از میان صدها داستان دیگری که او به شخصه شاهد، ناظر یا شنونده شان بوده است. مخاطب این جستارها احتمالا بعد از خواندن شان چیزی در خود احساس می کند که قبلا با او نبوده. چیزی مثل هرم واقعیت هایی که فرصت خوانده شدن پیدا کرده اند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.