خرید کتاب به وقت عشق و مرگ:
سه هفته زندگی، زان پس مرگ بر هر چیز برتری دارد!
برای هر چیز زمانی است و هر مطلبی را زیر آسمان وقتی است.
وقتی برای تولد و وقتی برای مرگ. وقتی برای کاشت و وقتی برای برداشت.
وقتی برای قتل و وقتی برای التیام. وقتی برای ویرانی و وقتی برای بنا نمودن.
وقتی برای در آغوش کشیدن و وقتی برای جدایی.
وقتی برای سکوت و وقتی برای سخن.
وقتی برای عشق و وقتی برای نفرت. وقتی برای جنگ و وقتی برای صلح.
«کتاب جامعه- عهد عتیق»
کتاب به وقت عشق و مرگ در جبهه شرقی آغاز میشود؛ زمانی حوالی بهار ۱۹۴۴. به وقت عشق و مرگ، روایت مرگ است و مردگان: دست یک سرباز آلمانی از برفهای ذوبشده سر بیرون میآورد و گروهی از پارتیزانهای روسی بر سر گورهایی که خود دفن کردهاند، اعدام میشوند. یک زن نیز در میان آنان است:
«همانجا افتاده و دستها را از دو طرف گشوده مثل قورباغهای عظیم و سرخ، خرناس میکشید و چشم از جوخهی آتش برنمیداشت. آنقدر که اصلاً نفهمید موکه به او نزدیک شده و با نفرت تمام هفتتیر را بالا میآورد. دم آخر که او را دید، از نفیر افتاد و سر به کنار گرداند و دست موکه را به دندان گرفت. موکه فحشی داد و تنه را خم کرد و با دست چپ مشتی به فک زن زد که دستاش از دندان او رها شد و گلوله را به پس گردن او زد.»
این صحنهٔ عظیم، پرداختِ متبحرانه اریش ماریا رمارک نویسنده آلمانی است که با صراحتی بیرحمانه و وسواسگون روایتی اسطورهای از مقاومتِ سربازان در دل جنگ میدهد.
شخصیت اصلی رمانِ به وقت عشق و مرگ، ارنست گریبر ، یک سرباز آلمانی است که پس از دو سال جنگ در جبهه شرقی، یک مرخصی سه هفتهای نصیبش میشود. وقتی به شهر خود باز میگردد، درمییابد که خانهاش با بمباران متفقین ویران شده و پدر و مادرش ناپدید شدهاند. او با الیزابت کروز، دختر یک زندانی سیاسی و همکلاسی قدیمی خود، دیدار میکند و چون درختی که در زمستان شکوفه دهد، عشق آن دو در زمانه جنگ آغاز میشود. آنها پس از چند روز با هم ازدواج کرده و لحظاتی خوش را در انبوهِ ویرانههای جنگ از سر میگذرانند. اما عمر این عشق فقط چند روز به طول میانجامد، چرا که ارنست باید به جبهه بازگردد.
در رمان به وقت عشق و مرگ، زمانْ قربانی مصائبِ قهرمانانش میشود و عشق آنان نیز گمشدهای مینماید در گردابِ تاریخ بشر.
در رمانِ به وقت عشق و مرگ، زمانی برای شک و زمانی برای ایمان وجود دارد. ترس فراگیر شده است و این دلهره هم برای جبهه داخلی آلمان و هم برای گریبر، که حالا دیگر نمیداند به چه چیز باور داشته باشد، به وفور خودنمایی میکند؛ زیرا همراهی او با تصمیمات و اقدامات اعضای حزب نازی بر قلباش سنگینی میکند. همانجا که شخصی در پاسخ به پرسش گریبر در مورد اعتقاد مداوم او به خدا، میگوید: «بدون شک، نیازی به ایمان نخواهد بود. چگونه کسی میتواند با وجودِ همه آنچه اینجا اتفاق میافتد به خدا ایمان داشته باشد؟» و گریبر پاسخ میدهد «خدا در برابر کردههای ما مسئول نیست. بلکه ما در برابر خداوند مسئول همه آنچه در اینجا اتفاق میافتد، هستیم.»
در حالی که تنها یک روز باقی مانده تا مرخصی او به پایان برسد و نزد نازیهای دیگر در جبهه روسیه بازگردد، گریبر به سوال بزرگ دیگری میرسد. بله، او عشق را یافته است و میداند که الیزابت پس از جنگ یا در مرخصی بعدی در انتظار او خواهد بود، اما آیا او آنقدر قوی خواهد بود که به شیوه خود در برابر هیتلر و رایش سوم بایستد؟
کتاب به وقت عشق و مرگ اثری مملو از همنشینی تضادها و ترکیبهای غیرمنتظره است. نگاهی گذرا به عنوان رمان ارتباط جالب توجهی را روشن میکند – اینکه عشق مترادف با زندگی است و مرگ فقط فصلی از آن.
برای اریش ماریا رمارک، که پیشتر تسلط خود در روایت جنگ، حوادث و افراد آن را در شاهکارش «در جبهه غرب خبری نیست» ثابت کرده است، این رمان فرصتی مینماید برای روایت و گذر از یک کرانه به کرانهای دیگر، از وحشتِ جنگ به شورِ عشقی نو. آنجا که چیزهای زیبا در انحراف خود به رخدادهایی دهشتناک بدل میشوند؛ خواه تیزی شوم رشتههای یک پیانوی باز باشد یا تکهای از یک لباس که به ناگه در شعلههای آتش گرفتار میشود.
- آیا فیلمی از کتاب ساخته شده است؟
فیلم A Time to Love and a Time to Die «به وقت عشق و مرگ» در سال ۱۹۵۸ توسط داگلاس سیرک کارگردانی شده است و بازیگران آن جان گاوین و لیزلوته پولور هستند. این فیلم در قالب سینما اسکوپ ساخته شده است و داستان کتاب را به شیوهای وفادارانه بازگو میکند. نمایش این فیلم در اسرائیل و شوروی ممنوع شده بود زیرا تصویری نسبتاً مهربانانه از آلمانیها در طول جنگ جهانی دوم ارائه داده است.
- آیا ترجمه دیگری از این کتاب وجود دارد؟
کتاب «به وقت عشق و مرگ» را شریف لنکرانی نیز سالها پیش، با عنوان «وقتی برای زندگی و وقتی برای مرگ»، به فارسی ترجمه کرده است. این ترجمه اولین بار در سال ۱۳۴۶ شمسی در سازمان کتابهای جیبی منتشر شد و در سالهای اخیر هم در انتشارات امیرکبیر تجدید چاپ شده است.
- درباره اریش ماریا رمارک:
اریش ماریا رمارک نویسنده آلمانی در سال ۱۸۹۸ در اسنابروک به دنیا آمد. او کتاب اول خود را با نام اتاق رؤیا در سن ۱۶ سالگی نوشت. در جریان جنگ جهانی اول، زخمی شده و به بیمارستان ارتش در آلمان فرستاده شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند. پس از جنگ شغلهای مختلفی را آزمود از جمله معلمی، کتابداری و تجارت. او همچنین روزنامهنگار و ویراستار بود. اریش بیشتر به خاطر رمان معروف خود با نام «در جبهه غرب خبری نیست» (۱۹۲۹) که بر اساس تجربیات او به عنوان یک سرباز در جنگ جهانی اول نوشته شده است، شناخته میشود. این رمان یکی از آثار درخشان و نمادین درباره جنگ است که فروشی موفق در عرصه بینالمللی داشته و چند اقتباس سینمایی نیز بر اساس آن ساخته شده است. این رمان نقدی تاثیرگذار بر جنگ و تاثیرات آن بر روح و روان سربازان است که با سبک ساده و بیپروای اریش ماریا رمارک نگاشته شده است.
اریش ماریا رمارک پس از انتشار کتاب خود در سال ۱۹۳۲ به سوئیس مهاجرت کرد. کتابهای او توسط نازیها در سال ۱۹۳۳ ممنوع شدند. در سال ۱۹۳۹ به ایالات متحده رفت. پس از جنگ جهانی دوم، در پورتورونکو، سوئیس، در کنار دریاچه ماژور با همسر دوم خود، بازیگر آمریکایی پولت گادارد به زندگی مشغول شد. و در سال ۱۹۷۰ در لوکارنو درگذشت.
اریش ماریا رمارک در طول زندگی خود چندین رمان دیگر هم نوشت که بیشتر آنها با قربانیان تحولات سیاسی اروپا در دوران جنگ های جهانی اول و دوم سروکار داشتند.
- قطعاتی منتخب از متن رمان:
خادم نگاه تیزی به او کرد و گفت: «اگه میخواهید اینجا بخوابید باید برید توی فضای باز.»
«مشکلی نیست.»
«شما ازدواج کردید؟»
«بله، چطور؟»
«اینجا خانهی خداست. فقط به کسانی جا میدیم که ازدواج شرعی کردن. توی ایوان هم جای زنها و مردها رو جدا کردیم.»
«حتی برای متأهلها؟»
«حتی متأهلها. ایوان هم جزئی از کلیساست. هوای نفس و شهوت توش راه نداره. شما هم که اصلاً بهتون نمیاد ازدواج کرده باشید.»
گرایبر دست برد و گواهی ازدواج را درآورد و صاف زد زیر بینی خادم که عینک دسته فلزیاش را درآورد و بهدقت خواند و گفت: «یه لحظه… این اشکال داره.»
«چیه؟ طبق نص کتاب مقدس نیست؟»
«نخیر، شما توی کلیسا عقد نکردید.»
گریبر گفت: «ببین برادر. ما خستهایم. همسرم از صبح تا بوق سگ کار کرده. ما میریم توی باغ میخوابیم. مشکلی داری بیا بیرونمون کن. فقط تنها نیا. کارت سخت میشه.»
ناگهان کشیشی از کنارشان سر درآورد: «چه خبره اینجا؟»
خادم ماجرا را تند و بیوقفه توضیح داد و کشیش نگذاشت حرفش تمام شود و وسطاش گفت: «باز تو خدا شدی، بوهمر؟ همین که میخوان زیر آسمون خدا بخوابند بسشون نیست؟» بعد رو کرد به گریبر: «اگه جای خواب ندارید فردا ساعت نه شب بیایید خیابون دومهوف پلاک هفت. بگید من فرستادمتون. پدر بیدندیک. خدمتکارم یه جا براتون جور میکنه.»
«خیلی هم ممنون.»
پدر روحانی سر تکان داد و رفت و گریبر هم رو کرد به خادم: «تو هم راهت رو بگیر برو. وکیلِ خودمختارِ پروردگار عالم. همین حالا فرمانده امر کرد چهکار کنی. بگو چشم. کلیسا تنها دیکتاتوری دنیاست که چند قرن قدمت داره. کدوم وری بریم توی ایوان؟»
گریبر نگاهش کرد و دید آن موجود نحیف ویران عصر که از کارخانه درآمده بود حالا پوست انداخته و خودش شده و دیگر قرار نبود به آن خرابی باشد. دیگر نه.
الیزابت گفت: «رندگی خوب میشه. قشنگ میشه. چه بدعادت شدیم ما. چقدر! برای همینه که هنوز کلی راه داریم که با هم بریم. چیزهایی که برای مردم دیگهی دنیا عادیه، برای ما رؤیاست. حتی این هوایی که دیگه بوی تف سوخته نمیده. با شامی که بوی گند جیرهی کوپنی نداره. مغازههایی که جنس دارند که میتونی بخری. شهرهای سالم بمبنزده. یا همین که برای حرفزدن لازم نباشه اول اطرافت رو نگاه کنی. که دیگه ترس نباشه. البته که میمونه ولی ذره ذره آب میشه و به جایی میرسیم که حتی گاهی ترسیدن مایهی دلخوشی باشه. که آدم ازش کیف هم بکنه. باورت میشه که بشه؟»
راحت از دهانش پرید که: «آره. آره الیزابت. اینجور که تو میگی هنوز کلی راه داریم که با هم بریم. به دلخوشی.»
- کتابهای مشابه با رمان به وقت عشق و مرگ:
- بر باد رفته (اثر مارگارت میچل)
- دکتر ژیواگو (اثر بوریس باسترناک)
- کتاب دزد (اثر مارکوس زوساک)
- بیمار انگلیسی (اثر مایکل اونداتیه)
- بادبادک ها (اثر رومن گاری)
- دختری که رهایش کردی (اثر جوجو مویز)
میتوانید این کتاب را که به همت نشر کتاب پارسه و با قلم علی مجتهدزاده به فارسی ترجمه شده، با ۱۵ درصد تخفیف و ارسال سریع به سراسر ایران از فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.