کتاب زندگی واسیلی : خدشه بر تارکِ ایمان
لیانید آندریف به مدت دو سال برای نوشتن داستان زندگی واسیلی زمان گذاشت و دلیل نگارش آن هم گفتگو با ماکسیم گورکی، رفیق صمیمیاش درباره اعترافات آلکساندر آپولوف بود که تحت تأثیر آموزههای تولستوی از کشیشی دست کشیده بود.
این داستان در سال ۱۹۰۴ منتشر و موجب بحثهای زیادی راجع به این اثر شد. بیش از بیست مقاله به تحلیل آن اختصاص یافت و بیشتر منتقدان آن زمان این داستان را مهمترین اثر نویسنده و رویدادی قابل توجه در ادبیات روسیه و پیش از انقلاب دانستند.
بسیاری از منتقدان موافق بودند که آندریف موضوعی مهم را مطرح کردده است که بر حال مخاطبانش هیجانی فزاینده وارد میآورد. ن.مینسکی منتقد معروف چنین استدلال کرد که آندریف در رمان زندگی واسیلی به نسبت هر آنچه پیش از آن نوشته است “از قدرت کلام فراتر میرود”.
عمق و اهمیت مسائل مطرح شده در این رمان بر استعداد درخشان و مهارت نویسندهای تأکید دارد که توانسته در اثر خلق شدهاش تکامل دیدگاههای قهرمان داستان و مراحل رشد معنوی وی را به خوبی آشکار کند.
با این حال، برخی از مخاطبین، چنین بیان کردهاند که داستان لیانید آندریف تلاشی جسورانه برای متزلزل ساختن پایههای دینی مسیحیت است – ایمان به معجزه.
کسانی دیگر نیز بودند که آن را بدبینانه میدانستند و کسانی هم در لابلای خطوط این رمان فریاد مبارزهای معنادار را مییافتند.
بلشویک ال. کراسین، به «اهمیت انقلابی» این اثر اشاره کرد و آ. بلوک، آن را با درک انقلاب اول در روسیه مرتبط دانست.
زندگی پدر واسیلی
در کتاب زندگی واسیلی به نظر میرسد تقدیری سخت بر زندگی واسیلی سنگینی میکند. از کودکی بار بیماری و غم را به دوش کشیده و قلبش هرگز از زخمها التیام نیافته است. پسر یک کشیش صبور، که چنان مطیع تقدیرش است که گویی آگاه به فجایعی که بر سرش میبارد، نیست. میافتد و برمیخیزد، آهسته اما مثل مورچه و شاخه به شاخه زندگی خویش را میسازد.
واسیلی با دختری خوب ازدواج میکند، کشیش میشود، یک پسر و یک دختر به دنیا میآورد. آنچنان که به نظر میآید خداوند برکت خود را ارزانی او داشته است و زندگی به او رویی گشاده دارد. اما در سال هفتم پسر میمیرد و کشیش جوان دل شکسته و بیپناه میشود.
کتاب زندگی واسیلی زنجیرهای از آزمایشات بیرحمانهی ایمان اوست، اما کشیش تکرار میکند: “من ایمان دارم.”
در ادامه، زندگی، چهرهی مرموز و تاریکش را به او مینمایاند: اوقات شادمانی و انتظار برای فرزند دوم با واقعیتی بیرحمانه جایگزین میشود. واسیلی جنونی آنی مییابد و بعد، بیتفاوت و آرام میشود و به اندیشه “درباره خدا” میپردازد. واسیلی از مردمی که برای اعتراف نزد او میآیند، اما غم و تردید در اعماق جانشان رخنه کرده است، سوال خویش را میپرسد: “خدای تو کجاست؟”
فراخوانی به هستی هوشمند
طرح داستان کتاب زندگی واسیلی اغلب با کتاب مقدس و داستان ایوب مقایسه میشود. اما همانطور که تحلیل رمانِ زندگی واسیلی نشان میدهد، داستان تنها شباهتی بیرونی به داستان کتاب مقدس دارد. ایوب سختیها را تحمل کرد و متقاعد شد که درک خدا و راههای او در اختیارش نیست و واسیلی با خشم فریاد برمیآورد: “چرا ایمان داشتم؟”
لیانید آندریف در کتاب زندگی واسیلی داستانی مملو از درام میآفریند که در آن کشیشی که از فجایع زندگی خویش عذاب میکشد در برابر پرسشی اساسی قرار میگیرد. چنان که باید دید ایمان واسیلی سرانجامی شبیه به ایوب خواهد داشت یا ورطههای ناامیدی برای او چنان عمیق مینماید که وی را بدل به یک تئوماشیست خواهد کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.