حکمت زندگی, نویسندگان

آموزه‌ای از فیودور داستایفسکی :‌ هنر دگرگونی رنج!

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

 

فیودور داستایفسکی، رمان‌نویس روسی که در آثارش به بررسی احوالات انسانی می‌پردازد، می‌گوید که خرد، توانمندی ابله نامیدن خود است. سبک نوشتاری داستایفسکی به درون زندگی شخصیت‌ها و اعماق تاریک روحشان نفوذ می‌کند.

 

«به گمان من عاقل‌تر از همه کسی است که بتواند، لااقل یک بار در ماه، خود را ابله خطاب کند.»

– فیودور داستایفسکی – رمان ابله

 

انسان برای فیودور داستایفسکی به رازی می‌ماند که تمام عمر را صرف مطالعه و جستجوی آن کرد. چرا که می‌خواست انسان باشد.

 

«در مطالعه معنای انسان و زندگی پیشرفت چشمگیری داشته‌ام. به خودم ایمان دارم.

انسان یک راز است و اگر تمام زندگی خود را صرف گره‌گشایی از این راز کنید، گمان مبرید که وقت خود را تلف کرده‌اید.

من خود را با این راز مشغول داشته‌ام، چرا که می‌خواهم انسان باشم.»
– فیودور داستایفسکی

 

کار فیودور داستایفسکی به نوعی انعکاس‌دهنده اصولی بود که از سقراط یونان باستان برخاسته است. خودت را بشناس عاقل ترین انسان کسی است که آگاه باشد چیزی نمی‌داند.

رمان‌نویس روسی قدمی فراتر گذاشته و سوالی اساسی مطرح می‌کند: چرا انسان شرارت می‌ورزد؟

موضوع اینجاست که نگرش سنتی به شر آن را وارونه می‌سازد. شرارت در بشریت بازتابی از شیطان نیست. بلکه شیطان بازتابی از انسانیت است.

داستایفسکی در یکی از آثارش اظهار می‌دارد که انسان شیطان را به شکل خویشتن خلق کرده‌ است.

 

« گمان می‌برم که شیطان وجود ندارد، اما انسان او را آفریده است؛ به صورت و شبیه به خود.»
– فیودور داستایفسکی

 

جامعه فاسد است و همیشه خواهد بود؛

 

نقطه عطف زندگی فیودور داستایفسکی درست همان لحظه‌ای بود که زندگی او در شرف به پایان رسیدن بود.
در جوانی، داستایفسکی به گروهی از افراد رادیکال سیاسی پیوست. بعد از مدتی توسط پلیس تزار دستگیر و به اعدام با جوخه آتش محکوم شد.

در صف، شمارش معکوس برای مرگ او آغاز شده است اما داستایفسکی در آخرین ثانیه‌ها نجات یافت. تزار تصمیم گرفت که مجازات را تخفیف دهد و به جای مرگ، او را به اردوگاهی در سیبری فرستادند و چهار سال در آنجا در شرایط سخت کار کرد.

با این حال، او برای همیشه آموزه‌ای که از تجربه نزدیک به مرگ به چنگ آورده بود را در پس ذهن خود باقی نگه داشت.
این تجربه بعدتر داستان یکی از رمان‌های او به نام «ابله» را پایه‌ریزی کرد. این اثر با عنوان مناسبش، یکی از جوانب قابل توجه تجربه‌ی انسانی را وصف می‌کند. اگر واقعاً آدم خوبی هستید، دیگران شما را یک ابله به حساب می‌آورند.

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

پرنس میشکین، قهرمان داستان، دارای تمام صفات و ویژگی‌های مثبتی است که یک انسان ایده‌آل باید داشته باشد. او مهربان است. سخاوتمند است و قبل از خودش به دیگران فکر می‌کند.

این روح زیبا همه جا می‌درخشد. و این زیبایی حاصل ژست نیست بلکه واقعی و اصیل است.

در کمال تاسف اما جامعه او را نابود می‌کند. هیچ شانسی به او نمی‌دهد. اولین جمله رمان ابله قطاری را توصیف می‌کند که با سرعت تمام به سن پترزبورگ نزدیک می‌شود و چنین پیش‌بینی می‌شود که زندگی میشکین همچون قطاری خراب خواهد شد.

به دلیل صفات خوبی که دارد، بقیه او را یک احمق می‌دانند. او نمونه‌ای کلاسیک از یک انسان خوب است که با او بد رفتار می‌شود و زندگی‌اش به ویرانه بدل می‌شود.

شخصیت پرنس میشکین نمادی از چگونگی کار در این جهان است. عدالتی وجود ندارد؛ کارمایی در کار نیست؛ خوبی پاداش نمی‌گیرد؛ شیطان همیشه مجازات نمی‌شود؛ زندگی ادامه دارد؛ شاید هم نه.

 

پایانِ تاریخ سراب است؛

 

بزرگترین درس تاریخ این است که تاریخ پایانی ندارد.طبیعت انسان همواره به گذشته رجوع می‌کند.

دیدگاه غالب ایده‌آلیستی که برخی مردم از حقیقت و عشق دارند، سراب است. درست همانند تشنگانی که در صحرایی گرم گرفتار شده و تصاویر واحه‌هایی را در دوردست می‌بینند، برخی از مردم نیز تصاویری سراب‌گون از یک جامعه کامل در نظر دارند.

مشکل اینجاست که وقتی فرد سرگردان به واحه‌ی فرضی نزدیک می‌شود، متوجه می‌شود که این چاله‌آب تنها زاییده تخیل خودش بوده است.
در مورد جامعه هم همینطور است. وقتی گمان می‌برید که دانسته‌اید چگونه می‌توان به روشی عادلانه برای انجام امور دست یافت، همه چیز در یک آن دود شده و به هوا خواهد رفت.

حرص، حسادت، شهوت قدرت، مصنوعات همیشگی طبیعت انسان‌اند. انسان عادی توهم عظمت دارد و توهم برخی بزرگتر از بقیه است.

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران۲

فیودور داستایفسکی این موضوع را در مشهورترین رمان خود، جنایت و مکافات، بررسی می‌کند. قهرمان داستان، رودیون راسکولنیکوف، مردی معمولی است که از بخت خویش در رنج است.

او که خود را در شرایط سخت زندگی می‌بیند، سعی دارد راهی برای رهایی از فقر بیابد. او پیرزن نزول‌خواری را می‌شناسد که در یک آپارتمان همراه خواهرش زندگی می‌کند زندگی می‌کند.

راسکولنیکف او را شپش بی‌فایده‌ای در اجتماع می‌داند و نسبت به او احساس انزجار عمیقی دارد.

فکر کشتن او به ذهنش خطور می‌کند. با این تصور که دنیا بدون او چقدر وضعیت بهتری خواهد داشت و چگونه می‌توان از تمام پولی که او در اختیار دارد برای نجات بسیاری از مردم فقیر بهره برد.

فیودور داستایفسکی در یک قطعه گویا از راسکولنیکوف می‌خواهد نقشه‌اش برای کشتن پیرزن را توجیه کند:

 

«او را بکشید و پولش را بگیرید تا با کمک آنها بتوانی خود را وقف خدمت به همه بشریت و آرمان مشترک کنی: فکر می کنید، آیا هزاران کار خیر یک جنایت کوچک را جبران نخواهد کرد؟

در یک زندگی، هزاران نفر از زوال و زوال نجات یافتند. در عوض یک مرگ و صد زندگی – چرا، اینجا حساب است! و عمر این مصرف کننده در ترازو چه معنایی دارد؟

پیرزن احمق و شرور؟ هیچ چیز بیشتر از زندگی شپش و سوسک و حتی آن ارزش ندارد، زیرا پیرزن مضر است.»
– فیودور داستایفسکی – رمان جنایت و مکافات

 

این استدلالی منفعت‌طلبانه است که حتی امروزه نیز رایج است. ثروتمندان را بکش تا جهان را نجات دهی!

راسکولنیکوف خود را فردی خارق العاده می‌داند. مردی که او تحسینش کرده و از آن الگو می‌گیرد، ناپلئون است. در بخش بعدی، او به طعنه می‌گوید که همه مردان در روسیه خود را امپراتور سابق فرانسه می‌دانند.

 

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

این دیدگاه معنایی عمیق تر دارد و به این موضوع اشاره می‌کند که ما مردم چگونه خود را می‌بینیم. همه ما فکر می‌کنیم خاص هستیم؛ خارق‌العاده‌ایم و دنیا گرد ما می‌گردد.

 

مطالعات نشان می دهد که ۹۳ درصد از رانندگان گمان می‌کنند که بالاتر از حد متوسط هستند. حداقل در ذهن آنها هیچکدام‌ متوسط نیستند و همه خیال می‌کنند ناپلئون‌اند.

راسکولنیکوف در مقیاسی کوچک و افرادی مانند ترامپ یا پوتین در مقیاسی بزرگ‌تر. و این وضعیت همان جایی است که تاریخ وارد می‌شود.
اگر مردمی معتقد باشند که بالاتر از بقیه‌اند، پس گمان می‌کنند قوانین مشترک میان انسان ها درباره آنان صدق نمی‌کند. افرادی مانند راسکولنیکوف شروع به شکستن قوانین کوچک کرده و ترامپ و پوتین قوانینی بزرگ‌تر را نقض می‌کنند.

فیودور داستایفسکی در این رمان از راسکولنیکوف می‌خواهد مقاله‌ای درباره این ایده منتشر کند. در ذهن افراد “بزرگ”، هدف وسیله را توجیه می‌کند و اغلب نتیجه‌ی نهایی‌اش خونریزی است.

 

«قانون‌گذاران و رهبران انسان‌ها مانند لیکورگوس، سولون، ناپلئون و غیره، همه بدون استثنا جنایتکار بودند، چرا که با وضع قوانین جدید، آن قوانین باستانی که از اجدادشان به ارمغان گرفته بودند و برای مردم مقدس بود را زیر پا گذاشتند.
اینان در خونریزی نیز کوتاهی نمی‌کردند، اگر می‌انگاشتند این خونریزی – که اغلب افراد بیگناهی که شجاعانه در دفاع از قوانین باستانی می جنگیدند را شامل می‌شد – برای آرمان آنها مفید است.»

 

فیودور داستایفسکی در رمان دیگرش به نام برادران کارامازوف، در توصیف اینکه چگونه تاریکی می‌تواند ذهن انسان را در بر بگیرد، حتی فراتر رفته است.

این موضوع با دروغ گفتن به خود و باور آن دروغ‌ها آغاز می‌شود. این امر روان شما را مسموم کرده و دیگران را در نظر شما غیرانسانی می‌کند. نتیجه این مسیر شیبی لغزنده‌ است.

 

«کسی که به خودش دروغ می‌گوید و دروغ‌های خودش را باور می‌کند، نمی‌تواند حقیقت را چه در خود و چه در دیگری تشخیص دهد، و در نهایت احترام خود و دیگران را از دست می‌دهد.»

 

اگر می خواهید چیزی شبیه به قوانین تاریخ پیدا کنید، اینجاست که باید جستجو کنید. این میل طبیعت انسان به تاریخ توضیح می‌دهد که چرا رویدادها اغلب چرخه‌ای به نظر می‌رسند. گویی تاریخ مدام در حال تکرار است. هرگز تمام نمی شود و وا می‌چرخد.

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

خودیاری به سبک فیودور داستایفسکی

 

یک موضوع مشترک میان شخصیت‌های رمان‌های مختلف فیودور داستایفسکی یافت می‌شود. این افراد همواره موضوعی برای نارضایتی می‌یابند.

گویی میزان نارضایتی با صعود از طبقات مختلف هرم مازلو ارتباط مستقیم دارد. اول اینکه وقتی دسترسی مناسب به غذا، آب یا رابطه جنسی ندارید، ناراضی می‌شوید.

بعد از رفع آن دسته از نیازها، از نداشتن خانه ناراضی خواهید بود. سپس بابت نیافتن عشق غصه خواهید خورد. و بعد از آن معضلات مربوط به عزت نفس ظاهر خواهد شد.

سرانجام روزی مصرف مواد را شروع خواهید کرد، چرا که حوصله‌تان سر رفته است. انسان‌ها اینگونه هستند آنها همواره موضوعی برای گلایه و نارضایتی خواهند یافت.

و اینجاست که می‌توانید از آموزه‌های فیودور داستایفسکی بهره بگیرید. در عین حالی که هیچ پاسخ نهایی در این‌باره نمی‌یابید اما متون او مسیرهای خاصی را ترسیم کرده است. بپذیرید که زندگی انسان رنج است. شما را از آن گریزی نیست و همواره همراه شما خواهد بود.

 

رنج را بپذیر و خودت را با آن نجات بده – این کاری است که باید انجام دهی.
– فیودور داستایفسکی در “جنایت و مکافات”

 

به گفته فیودور داستایفسکی ، در واقع مردم پنهانی مشتاق رنج هستند. این گفته ایده‌ای ضدشهودی است، اما اگر به آن فکر کنید، درست به نظر می‌رسد.
گاهی اوقات افراد تاسف‌خوردن برای خود را بر دستیابی واقعی به اهداف‌شان ترجیح می‌دهند. ترحم به خود احساسی نیرومند است، احساسی که حس قربانی‌بودن را در شما تقویت می‌کند.

با این حال، این شکل دیگری از گریز است. هدف این نیست که مشتاق درد باشیم، بلکه درعوض باید واقعیت جهان را آن‌گونه که هست بپذیریم.
فیودور داستایفسکی اشتراکات زیادی با فیلسوفان اگزیستانسیالیسم داشت. ایده‌های او در واقع بر افرادی مانند فردریش نیچه و ژان پل سارتر نیز تأثیر گذاشت.

ویکتور فرانکل، بازمانده هولوکاست، در کتاب انسان در جستجوی معنا، ایده ای از فیودور داستایفسکی را خاطرنشان می‌کند که به او کمک کرد تا از پس آن اوضاع بربیاید. ارزش رنج خود را بدانید؛ در این موضوع، او هدف را کشف کرد.

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

در زندگی خود با بسیاری از موقعیت‌های پوچ روبرو خواهید شد. اگرچه ممکن است نتوانید بر آنچه برایتان اتفاق می‌افتد مسلط باشید اما می‌توانید بر آن‌چه که فکر و احساس می‌کنید تاثیر بگذارید.
آلبر کامو در حین انجام کاری تکرارشونده لبخند سیزیفی خود را عیان می‌کرد، در حالی که ویکتور فرانکل در مواجهه با شری که در معرضش قرار می‌گرفت، معنایی می‌یافت.

حتی استدلال شده است که فئودور داستایوفسکی ارزش را در رنج می‌دید. با این حال، منظور او احساس رنج و ترحم برای خود نبود. بلکه این رنج وجودی و معنایی است که انسان را دگرگون خواهد کرد.

در قسمت اول، فصل پنجم رمان ابله، فیودور داستایفسکی از تجربه نزدیک به مرگ خود در دست یک جوخه تیراندازی برای بیان آموزه‌ای بهره می‌برد. از زبان شخصیت اصلی که در شرف مرگ است، گفته‌هایی را بیان می‌کند:

 

«اگر قرار شود نمیرم چه؟ اگر بار دیگر زندگی را باز می‌یافتم چه؟ آن‌گاه چه دنیای بی‌پایانی می‌شد.

آن وقت دیگر تمامی زندگی از آن من می‌شد. و هر دقیقه را به قرنی تبدیل می‌کردم.

ذره‌ای از آن را بیهوده از دست نمی‌دادم و حساب دقیق آن را نگاه می‌داشتم.»
– فیودور داستایفسکی رمان ابله

 

فیودور داستایفسکی در مواجهه با پایان زندگی‌اش بود که دریافت چگونه باید زیست. با پذیرش رنج، عنصری دیگر از زندگی پدیدار می‌آید: قدرشناسی.

حالا مشکل بشریت همین است. مردم چیزهای خوبی را که در زندگی خود دارند به حساب نمی آورند تا زمانی که آنها را از دست بدهند.
این امر به دلیل سوگیری منفی است که در ذهن انسان ریشه دوانده است. صرف‌نظر از آن سخت است، اما اگر نمی خواهید تمام زندگی خود را با ناراحتی سپری کنید، باید از آن دور شوید.

 

«مردم فقط بدبختی‌های خود را می‌شمارند و خوش‌شانسی‌شان را به حساب نمی‌آورند. اما اگر آن‌طور که باید همه چیز را در نظر بگیرند، متوجه می‌شوند که سهم خود را از آن دارند.»

– فیودور داستایفسکی  “یادداشت های زیرزمینی”

 

چگونه از فلسفه فیودور داستایفسکی در زندگی خود بهره ببرید؟

فیودور داستایفسکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

اول از همه، اجازه دهید یک مانع را از سر راه برداریم. اکثر مردم هیچ یک از این‌ها را اعمال نمی‌کنند. این با ارزیابی فیودور داستایفسکی از انسانیت مطابقت دارد.
انسان‌ها موجودات ناقصی هستند و عموم کارهایی را که باید انجام دهند، نادیده می‌گیرند. این امر به دلیل ضعف ذهنی انسان‌هاست.

حتی مردی که در آخرین لحظه از اعدام نجات پیدا کرد، به توصیه‌های خود عمل نکرد. در مواجهه با مرگ بود که سرانجام متوجه شد برای داشتن یک زندگی خوب باید چه کاری انجام دهد.

در رمان ابله داستایفسکی از شخصیت اصلی خود می‌خواهد که به طور ذهنی با این مرد دیدار کند.

آنچه او متوجه درمی‌یابد کاملاً با نحوه رفتار انسان‌ها همخوانی دارد. آن مرد به هر حال زندگی خود را تلف کرد.

 

«او گفت که ذره‌ای آن‌طور که می‌خواست زندگی نکرده است و بسیاری از دقیقه‌ها را تلف کرده است.»

 

یک حقیقت بزرگ در مورد انسان وجود دارد. مردم از اشتباهات خود درس نمی‌گیرند. فیودور داستایفسکی از طریق کاوش در تجربه‌های انسانی به تعریف ساده‌ای از انسان دست یافت:

 

بهترین تعریف از انسان این است: موجودی که روی دو پا راه می رود و ناسپاس است.
– فیودور داستایفسکی در “یادداشت های زیرزمینی”

 

با در نظر گرفتن این نقایص، چه می‌توان کرد؟ ورزیده شدن. رنج را به عنوان امری اجتناب‌ناپذیر بپذیرید و از آن به عنوان منبع قدرت خود بهره گیرید.

 

«انسان برای خوشبختی به دنیا نیامده است. انسان شادی خود را به دست می آورد؛ با رنجی همیشگی.»
-فیودور داستایفسکی

 

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *