درباره زندگی و زمانۀ ولتر
فرانسوا ولتر که در بیست و یکم نوامبر سال 1694 با نام کامل فرانسوا ماری آروئه به دنیا آمد، در 23 سالگی نام خود را تغییر داد. او پسر یک وکیل موفق فرانسوی بود. ولتر همراه با پسران اشراف فرانسوی در کالج لویی لوگراند تحصیل کرد و سپس به تحصیل در رشته حقوق پرداخت.
اما به زودی تحصیلاتش را رها کرد و از پدرش که اصرار داشت «یک حرفه شایسته» پیدا کند، سرپیچی کرد. ولتر پاسخ داد: من هیچ [حرفۀ] دیگری جز حرفۀ نویسندگی و ادیب نمیخواهم.
مهارتهای ولتر به عنوان یک شاعر و شوخطبعی، دریچه هایی را برای ورود او به جمع نخبگان کشور باز کرد. اما همین ویژگی ولتر، خیلی زود او را با مشکل مواجه کرد، زیرا مجموعهای از نوشتههای هجو و طنزی که او در انتقاد از نایبالسلطنه فرانسوی نوشته بود، علنی شدند.
در نتیجۀ این اتفاق، ولتر تبعید شد و سپس یک سال بعد به خاطر جرایمی از این قبیل، به زندان باستیل فرستاده شد. در بحبوحۀ این درگیری، ولتر توانست خود را به عنوان یک شاعر و نمایشنامهنویس مهم به جامعۀ فرانسه معرفی کند. در همین زمان بود که ولتر نام جدید خود را برگزید.
شبی در فوریه 1726، ولتر با شوالیه دو روهان شابوت، اشرافی که بنا به گزارشها از شاعر جوان پرسید که نامش آروئه است یا ولتر، رفت و آمد کرد تا گستاخی ادعای مرد جوان برای داشتن جایگاهی در میان اشراف را آشکار کند. ولتر اظهار داشت که نخبگان فرهنگی و فکری جدیدی (که احتمالاً شامل خودش هم میشده) آمادهاند تا کنترل را از نجیبزادگان بگیرند که قدرت و جایگاهش تنها از نسل خونی ناشی میشود.
جای تعجب ندارد که شوالیه دو روهان شابوت این ایده را توهینی به خود و همنوعانش قلمداد کرد. متأسفانه بخت با ولتر یار نبود و او مجدداً به زندان باستیل فرستاده شد. این جنس از رویدادها، به عنوان یک نقطه عطف برای ولتر در نظر گرفته میشدند، چرا که او مجبور شد ماهیت توهمآمیزی که به برتری اجتماعی اولیه ولتر و آدمهایی مشابه او در جامعۀ فرانسه اشاره داشت را بازنگری کند.
ولتر زمانی که از زندان آزاد شد، از فرانسه به انگلستان گریخت. او دو سال و نیم را در انگلستان سپری کرد و در آنجا با نوشتههای چند شخصیت کلیدی جریان روشنگری از جمله شاعر/ فیلسوفی به نام الکساندر پوپ و نویسنده و طنزپردازی به نام جاناتان سویفت مواجه شد. کاندید که مشهورترین کتاب ولتر است، با وجود اینکه بیش از 30 سال بعد نوشته شده، در گفتگو با فلسفه و رویکرد سبکی این نویسندگان و متفکران مهم درآمیخته است.
مشاهده و خرید آثار فرانسوا ولتر
درباره زندگی و آثار فرانسوا ولتر به زبان انگلیسی در وبسایت بنیاد آثار ولتر
کاندید یا خوش باوری؛ خندهای به پهنای شرارتِ حکمت
داستان کاندید یا خوش باوری که در سرزمین بتگونۀ وستفالیا در قلعۀ بارون فون تاندِر تِن تِرونِخ شروع میشود، داستان جوانی بیگناه به نام کاندید را روایت میکند که در واقع پسر نامشروع خواهر بارون است. او در کنار کانگاندا، دختر زیبای بارون، تحت سرپرستی پانگلوس هستند که به آنها می آموزد که «انسان همواره در بهترین شرایط ممکن جهان زندگی میکند».
کاندید از صمیم قلب به معلم خود اعتقاد دارد، حتی زمانی که از قلعه بیرون رانده میشود و باید جهان را در یک ماجراجویی وحشتناک، از حادثهای به حادثۀ دیگر بپیماید و در یک سری از بلایای به ظاهر بیپایان طبیعی یا ساخته دست بشر زیستن را با شجاعت خود تجربه کند.
کاندید با عنوان فرعی «خوشبینی» یا «خوشباوری» از بحث همیشگی و داغِ وجود شر در جهان الهی آفریده شده توسط خداوند برای مخاطب میگوید. منابع اصلی بسیاری از بحثهای فلسفی جای گرفته در دیالوگهای کاندید به فیلسوف آلمانی، گوتفرید لایبنیتس و نویسندۀ انگلیسی الکساندر پوپ هستند.
عبارت «بهترین جهان ممکن برای زندگی» که ولتر از آن استفاده میکند، از لایب نیتس و فلسفۀ او گرفته شده است. لایب نیتس در جهانبینی خود استدلال میکرد که آفرینش در جهان هستی، منحصراً در اختیار خداوند نیست، اما در میان احتمالات و امکانان جهان، این دنیا، بهترین چیزی است که برای بشر وجود دارد.
ولتر فکر میکرد که وجود چیزهایی در جهان که دردناک یا شیطانی باشند، اجتناب ناپذیر است، اما درد و شر فقط برای ایجاد خیر بزرگتر وجود دارند. در اثری از الکساندر پوپ با عنوان «مقالهای دربارۀ انسان» که در سال 1733 منتشر شد، این استدلال را تأیید و تحکیم میکند.
مانند لایب نیتس، پوپ معتقد بود که شر به عنوان بخشی از یک نقشه بزرگتر برای انسان وجود دارد که انسان قادر به درک آن نیست، اما با این وجود، تا آنجا که منوط به هدفی باشد، مفید و خوب و به بیان بهتر «صلاح» است. در حالی که ولتر از برخی از اظهارات هر دو فیلسوف مستثنی بود، در بسیاری از نوشتههای اولیهاش دیدگاهی اساساً خوشبینانه درباره بشر و جهان بیان کرد.
اما نباید از یک نقطه عطف کلیدی در تفکر ولتر غافل بود؛ در نوامبر 1755، بسیاری از مردم لیسبون و مناطق اطراف پرتغال در اثر زلزله کشته شدند. مرگ بین ده تا صدها هزار نفر از مردم، یکی از مرگبارترین زمین لرزههای ثبت شده در تاریخ بود. در مواجهه با چنین ویرانی، ولتر احساس کرد که مضحک است که بگوییم «همه چیز خوب است.»
ولتر به جای آن که لحنی جدی و تاریک در حمله به فلسفۀ خوشبینی داشته باشد، مخاطبش را به متنی از نویسنده، متفکر و طنزپرداز انگلیسی، جاناتان سویفت ارجاع میدهد. آثار سوئیفت مانند سفرهای گالیور و پیشنهاد متواضعانه، طنزهای کمیک اجتماعی و سیاسی تاریک را با رویکردی بازیگوشانه برای شکل دادن ترکیبها، سبکها و ژانرهای محبوب و نو مورد تمسخر قرار دادند.
در کاندید نیز، ما این رویکرد را در متن مشاهده میکنیم؛ ولتر علاوه بر این که لایب نیتس و پوپ را از طریق شخصیت پانگلوس-فیلسوفی که اصرار دارد که همه چیز خوب است-در مواجهه با تراژدیهای وحشتناک پیدرپی قرار میدهد، سعی دارد تا داستانی بسازد که بتواند به مثابۀ رمانها، به ویژه رمانهای قهرمانانه و عاشقانههان قرن هفدهم عمل کند.
اما در حالی که ممکن است برخی از بیواسطگیهای زمینۀ تاریخی کتاب و ارجاعات در تاریخ همخوانی نداشته باشند اما قدرت، جذابیت و انرژی کمیک داستان هرگز کاهش نیافته است. این کتاب از زمانی که در سال 1759 منتشر شد، جزو عناوین پرفروش بود و امروزه نیز خوانندگان بسیاری را دارد.
ولتر و کتابی که تاریخ انقضا ندارد!
این اثر الهام بخش بسیاری از اقتباسها از جمله اُپِرِت (اُپِرِت به گونهای از نمایش آوازی یا اپرای سبُک گفته میشود که همراه با آواز فراوان است و گفتگو یا رسیتاتیو کمتری نسبت به اپرا دارد) کمیک لئونارد برنشتاین در سال 1956 است.
انرژی و طنز کتاب قطعاً به ماندگاری آن کمک کرده است، اما قطعاً ارتباط مداوم بحثهای سیاسی و ایدئولوژیک کتاب نیز در این امر بیتأثیر نیست. موضوعات ولتر مانند حماقت، جنگ، تعصب، جزمگرایی که در آثارش همچون کاندید مطرح میشوند، هرگز از مد نمیافتند.
ولتر در کاندید با سرودن روایتی سرخوش، دنیایی توأمان سرشار از امید و فاجعه میسازد که تبدیل به داستانی برای دوران بعد از او میشود. داستانی غرق در ایدهها و رویدادهایی که همچنان با زندگی امروز ما در گفتمان هستند.