خلاصه رمان چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد
کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم ، نوشته زویا پیرزاد ، داستان زندگی چند خانواده ارمنی-ایرانی است که در اوایل دهه چهل در آبادان زندگی میکنند. کلاریس شخصیت اصلی داستان، بر اساس رابطهای عاشقانه با آرتوش ازدواج میکند.
آرتوش کارمند ارشد شرکت نفت است. آنها صاحب سه فرزند میشوند به نامهای آرمینه، آرسینه و آرمن. کلاریس زنی خانهدار است که به خواستههای درونی خود توجه نشان نمیدهد و در پی برآورده کردن خواستههای دیگران مانند همسر، فرزندان، همسایه و مادر و خواهرش است.
او پس از ازدواج بیشتر به امور روزمره زندگی مانند رسیدگی به بچهها، آشپزی و برگزاری مهمانی میپردازد، تا اینکه خانواده امیل سیمونیان، همسایه آنها میشوند.
بر اثر این آشنایی و به سبب علاقهای که به امیل پیدا میکند، شخصیت او متحول میشود. او از سویی به امیل علاقهمند است و از طرف دیگر نمیتواند به شوهرش خیانت کند. این امر در او نوعی پریشان فکری و اضطراب ایجاد میکند.
وقتی امیل از او میخواهد که روز دوشنبه بعد از ظهر در خلوت همدیگر را ملاقات کنند، کشمکش درونیش به نهایت میرسد، اما بعد از مدتی دوباره بین او و شوهرش رابطه عاطفی و عاشقانه شکل میگیرد و با اظهار علاقه شوهر به او و نشان دادن لطف و محبت، امیل را فراموش میکند و با شور و اشتیاقی دوباره به زندگی خود ادامه میدهد.
آدمها آنقدر زود عوض میشوند
آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه بین دوستیها تا دشمنیها فاصله افتاده است! (از متن کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم)
چراغ ها را من خاموش می کنم: زن در خانواده
در چراغ ها را من خاموش می کنم ، نویسنده کوشیده است تا موقعیت زن ایرانی را در آغاز دهه ۴۰ در خانه و حیطه خصوصی به تصویر بکشد؛ زنانی که گرفتار زندگی یکنواخت و کسالتباری هستند، زندگی خود را فدای دیگران کردهاند و با اعضای خانواده خود رابطه سردی دارند.
به طور کلی، زنان این داستان در آغاز، زنان سنتی و وابسته به مردان هستند که هویت خود را در این وابستگی مییابند.
در این داستان، زنان متفاوتی مانند کلاریس، نینا، ویولت، آلیس و خانم سیمونیان حضور دارند که هر کدام از آنان بخشی از ویژگیها، نگرانیها و نگرشهای زن را در خانه نشان میدهند.
چراغ ها را من خاموش می کنم: ملالزدگی زنان
در این رمان، یکی از مشخصههای زندگی برای زن ایرانیِ ارمنی روزمرگی و تکرار است که به گونههای مختلف نشان داده شده است. کلاریس، شخصیت اصلی داستان، زنی سی و هشت ساله و خانهدار است که نویسنده توانسته است از طریق پرداختن به کارهای درون خانه، روزمرگی و ملال را در زندگی او نشان دهد.
«صدای ترمز اتوبوس مدرسه آمد. بعد قیژِ درِ فلزی حیاط و صدای دویدن راه باریکه وسط چمن. لازم نبود به ساعت دیواری آشپزخانه نگاه کنم. چهار و ربع بعدازظهر بود.» (از متن کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم)
«در این رمان زمان برای کلاریس بر حسب وقایع روزمره مشخص میشود و این وقایع آنقدر آشنا و تکراریاند که او زمان رخدادنشان را حتی چشمبسته هم میداند.» (حسین پاینده درباره رمان چراغ ها را من خاموش می کنم)
مسئله یکنواختی زندگی زن داستان، مختص به یک شخصیت نیست، بلکه متعلق به همه نسلهای زنان است. وی برای نشان دادن این موضوع از شیوه بازگشت به گذشته استفاده میکند و سپس به مسائل حال میپردازد.
چراغ ها را من خاموش می کنم: زن و خودآگاهی
زنان این رمان، به خصوص کلاریس، زندگی خود را فدای دیگران میکنند. کلاریس که نمادی از همه زنان جامعه است، هرگز به فکر عملی کردن خواستههای خود نیست و همیشه در پی این است که خواستههای شوهر، فرزندان، همسایهها و دوستان را برآورده کند.
«فکر کردم وقت میکنم به کارهایی که دوست دارم برسم. ورِ ایرادگیرِ ذهنم پرسید: چه کارهایی؟» (از متن رمان چراغ ها را من خاموش می کنم)
در رمان چراغ ها را من خاموش می کنم به موضوع مردسالار بودن جامعه اشاره میشود. زنان در خدمت مردان هستند و ساختن دنیایی بهتر فقط از عهده مردان بر میآید، اما چیزی که زن داستان میخواهد، بر هم زدن قوانین این دنیای مردسالار نیست، بلکه میخواهد در همین دنیای مردسالار به او نیز توجه شود.
چراغ ها را من خاموش می کنم: زن و شوهر
در رمان چراغ ها را من خاموش می کنم ، نویسنده سعی کرده رابطه سرد بین زن و شوهر و تأثیر آن را بر زندگیشان نشان دهد. کلاریس و آرتوش بر اساس عشق با هم ازدواج میکنند، اما پس از ازدواج، رابطه بین این دو خالی از شور و نشاط است. بسیار کم به یکدیگر توجه نشان میدهند و با هم به گفتگو میپردازند. همین روابط اندک و گفتگوهای بین آنها به جدال منجر میشود.
کلاریس وقتی که از سوی شوهر محبتی نمیبیند، به سوی فردی مانند امیل جذب میشود که او را درک میکند، به او احترام میگذارد و محبت می کند. بنابراین، در کلاریس این حس شکل میگیرد که نیاز به محبت دارد و دوست دارد تا با کسی درباره آنچه در دل دارد، سخن بگوید.
«پیشنهاد کمکش بیشتر به دلم نشسته بود یا اینکه به اسم کوچک صدایم کرده بود؟» (از متن رمان چراغ ها را من خاموش می کنم)
چراغ ها را من خاموش می کنم: زن و حضور اجتماعی
در این داستان تنها خانم نوراللهی است که به مسائل سیاسی و اجتماعی توجه نشان میدهد. وی به موقعیت اجتماعی زن در جامعه آن روز ایران، اعتراض دارد و در پی این است تا با ارتباط با زنان مختلف آنها را برای گرفتن حقوق زن ایرانی ترغیب و هماهنگ کند.
آنگونه که کلاریس او را با خود مقایسه میکند، او نیز شوهر و سه بچه دارد با این تفاوت که کلاریس غیر از کارِ خانه، کاری انجام نمیدهد، اما نوراللهی فعالیت اجتماعی نیز انجام میدهد.
«میدانستم شوهر دارد و سه بچه. مثل خود من. با این حال هم کار میکرد و هم فعالیت اجتماعی داشت. من غیر از کارِ خانه چه میکردم؟» (از متن کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم)
زویا پیرزاد در رمان چراغ ها را من خاموش می کنم کوشیده است تا مشکلات و مسائل زنان در حیطه خصوصی زندگی را به تصویر بکشد و آنها را- به جز خانم نوراللهی- به مسائل مختص به حیطه عمومی، بدبین نشان دهد، اما در پایان داستانِ او، زنِ داستان متحول میشود و سعی میکند نه تنها مشکلات درون خانه و خانواده را حل کند، بلکه برای به دست آوردن حقوق اجتماعی خود نیز بکوشد.
چراغ ها را من خاموش می کنم : زنان و مرد سالاری
یکی از مسائل مهم اجتماعی که موجب فرودستی و خوارمایگی زنان شده است، مسئلهٔ مردسالاری است. در نظام مردسالار، زن تحت سیطرهٔ مرد و تنها وظیفهاش اطاعت و سکوت است. مرد در حکم فرمانروایی است که اجازه دارد زن را به انقیاد وادار کند. قراردادهای این نظام دست مردان را در بیعدالتی و ستم در حق زنان باز میگذارد.
«مسئلهٔ اعتقاد نیست؛ مسئلهٔ خودخواهی است. ما زنها از صبح تا شب باید جان بکنیم که همهچیز شما مردها آماده باشد که به خیال خودتان دنیای بهتری بسازید. نه به فکر ما هستید، نه به فکر بچهها» (از متن کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم)
پیرزاد با انتخاب شخصیت و قهرمان زن تالش کرده است، دغدغهها و مشکلات زندگی زنان سنّتی را با وفاداری به واقعیت موردنظر خود بیان کند.
او با ترسیم زنانی که درگیر موانع و قراردادهای نظام مردسالار هستند، با اشاراتی پنهانی و ضمنی نگاه منتقدانهاش را متوجه مسئلهٔ مردسالاری میکند و نارضایتی خود از جامعهٔ مردمحور را با خلق شخصیت زنانی که در برابر این نظام واکنش نشان میدهند، به تصویر میکشد.
«حس کردم در جایی که هیچ انتظارش را نداشتم ناگهان آینه ای جلویم گذاشته اند
و من توی این آینه دارم به خودم نگاه میکنم و خودِ توی آینه هیچ شبیه خودی که فکر میکردم نیست.» (از متن کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.