اندر احوالات پزشک نویسنده؛ نگاهی اجمالی به زندگی بهرام صادقی
بهرام صادقی، نویسندۀ اصفهانی که تنها 48 سال عمر داشت، خالق تعدادی از مهمترین داستانهای ادبیات معاصر فارسی است. او پزشکی بود که نویسندگی را پیشۀ خود کرد و از اعضای مهم جُنگ اصفهان به شمار میرفت و امروزه نیز با آثاری نظیر داستان بلند ملکوت و مجموعه داستان سنگر و قمقمههای خالی، در بین مخاطبان ادبیات ایران و داستان فارسی جایگاهی ویژه دارد.
بهرام صادقی چهارمین و آخرین فرزند حسینعلی صادقی و جهانسلطان بود که در ۱۵ دی ماه سال ۱۳۱۵ در نجفآباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش مشغول به خرده فروشی در نجف آباد بود و میتوان بخش عمدهای از قریحه و علاقۀ صادقی به ادبیات را از سوی مادرش دانست که تمایل به خوانش اشعار فارسی را در او ایجاد کرد.
تحصیل در دوران دبستان برای بهرام صادقی در زادگاهش گذشت اما نقل مکان خانواده به مرکز استان باعث شد تا دبیرستان ادب شهر اصفهان، مقصد تحصیل آتی صادقی بشود. یکی از اتفاقات جالب توجه در این دوران زندگی صادقی آشنایی او با محمد حقوقی است؛ یکی از شخصیتهایی که بعدها در زمینه شعر و نقد ادبی به شهرت رسید.
قبولی در رشته پزشکی، نقطۀ عطفی در زندگی بهرام صادقی محسوب میشود، چراکه منجر به عزیمت او به تهران شد. صادقی درست یک سال قبل از پایان تحصیلاتش، به گذراندن خدمت سربازی در سپاه دانش یاسوج پرداخت. او به محض اتمام دوران خدمت سربازی به تهران بازگشت و در کلینیکی در کرج مشغول طبابت شد. همزمان با این کار، تحصیلات خود را در دانشگاه تهران پیگیری کرد و مدرک پزشکیاش را در سال ۱۳۵۳ دریافت کرد.
تهران مقصد پایانی بهرام صادقی بود و جز در دو مورد استثنای سالهای 61 و 62 شمسی که آن هم به قصد حضور در جهههای جنگ در دزفول بود، هیچگاه تهران را ترک نکرد. شوربختانه روزهای پایانی عمر صادقی در کنار فعالیتهای کم و بیش او در نویسندگی، به درگیری با اعتیاد به مواد مخدر گذشت. این مسئله به حدی بر فعالیت ادبی او تأثیر گذاشته بود که انتشار داستانهایش فقط به بازگویی شفاهی آنها در دورههای نامنظم زمانی برای نزدیکان و دوستانش بود.
بهرام صادقی در نیمۀ اول آذر ماه سال ۱۳۶۳ به تاریخی یک ساله از مرگ مادرش و دو سال مانده به 50 سالگیاش بر اثر ایست قلبی چشم از جهان فروبست.
برای مطالعه بیوگرافی و زندگی نامه بهرام صادقی به زبان انگلیسی، اینجا را کلیک کنید.
بهرام صادقی و کلاف سردرگم زندگی؛ اندکی درباره درونمایه آثار بهرام صادقی
کارنامۀ فعالیتهای ادبی بهرام صادقی را میتوان در یک رمان کوتاه به نام ملکوت و 25 داستان کوتاه در مجموعهای با عنوان سنگر و قمقمههای خالی خلاصه کرد. عموماً درونمایۀ آثار صادقی را میتوان با ذهنیتی اندوهزده، گاهاً مرگآلود و نیهیلیست همراه دانست. این صفات را تا بخش زیادی باید متأثر از وقایع سیاسی-اجتماعی زمانۀ صادقی مانند کودتای مرداد 1332 دانست.
آنچه در اکثر داستانهای صادقی بارز است از چند وجه شباهتهایی به هم دارند که میتوان در عناصر داستانی به تفکیک به آنها پرداخت. یکی از این عناصر تکرارشونده، شخصیتهای داستانهای صادقیاند؛ پیشۀ آدمهای روایات بهرام صادقی که غالباً در میان مردم خردهپا زیست میکنند، به اقشاری مانند دانشجویان و آموزگاران میرسد.
او با وجود اینکه در داستانهایش به واقعیتها اشاره دارد و آثارش بازتابی از همین جهان هستند، جامعۀ هدف کوچکی را برگزیده است؛ این شخصیتهای عمومی در هویت روانی خود دچار تزلزل و رنجش هستند و اقلیتی خاص از جامعه را دربرمیگیرند که دچار آشفتهحالی و ناراحتیهای روانی ناشی از تحقیر و ناکامیهای روزگارند.
نویسنده این شخصیتها را به بستری از اوهام و خیالات میبرد و نتیجۀ آثارش، خصوصیاتی هستند که آثار صادقی را در جایگاهی متفاوت در ادبیات ایران و داستان فارسی قرار میدهند.
این تفاوت هنگامی برجسته میشود که شخصیتها در دام فردیت محض قرار گرفته و ارتباط و مناسباتشان با جامعه را که در غالب رفتار و هنجارهایی تعریف میشوند، خرد و ناچیز دانسته و برای مثال، مظاهری مانند خوردن و آشامیدن و عشق ورزیدن معنا و ارزش خود را به شکل عرف برای آنها از دست میدهند. سرانجام این آدمها نیز معمولاً غیرقابل-تغییر بوده و عمل قهرمانی از دل کردار و رفتار آنها بروز نمییابد.
در طرح فکری و اندیشۀ بهرام صادقی در آثارش سه گزاره صادق است:
- راه نجات جامعه، ویرانی و بازسازی آن است.
- انسانها را باید از لحاظ ضعفها و خودخواهیها نگاه کرد و همواره به صداقت و خوبی و درستکاری آنها بدگمان بود.
- موضوعات از فیلتر طنزی که بیشتر هم شبیه به طنز سیاه نویسندگانی مانند گی دو مو پاسان، پیراندلو و ویلیام گلدینگ است، بیان میشوند.
اکنون که به توضیحاتی درباره شخصیت ادبی بهرام صادقی پرداختیم، بهتر است با مروری بر داستان کوتاه ملکوت و مجموعه داستان سنگر و قمقمههای خالی، ببینیم که تفکر صادقی در عمل چگونه تحقق یافته است.
بهرام صادقی و ملکوت؛ شرح حال معلق بودن میان زمین و آسمان
چهار دوست به باغی میروند که خوش بگذرانند. یکی از آنها به نام آقای مودت تسخیر میشود و او را نزد پزشکی به نام دکتر حاتم میبرند. دکتر حاتم جن را از معدۀ آقای مودت بیرون میآورد و صحبتش با یکی از دوستان آقای مودت گل میکند و از زندگی خود برای او میگوید.
داستان ملکوت با روایت دکتر حاتم که شخصیت اصلی بوده، پیگیری میشود. او که از ناتوانی جنسی رنج میبرد، شهر به شهر سفر میکند و تمام کسانی را که در فکر تقویت غریزه جنسیشان هستند، با زهر کشندهای سر به نیست میکند. او به واسطۀ آسیبی که از خیانت زنش میبیند، او را هم به قتل میرساند.
شخصیت دیگری در داستان هست با نام م.ل که پسرش را کشته و احساس گناه میکند. او با کمک دکتر حاتم جسد مومیایی شده پسرش را با خود حمل میکند و همسفر دکتر حاتم میشود و در این میان هم خاطرهها و روزنگاری وقعایع که مشاهده میکند را مینویسد.
بهرام صادقی در ملکوت با ملاک قرار دادن جنبه تمثیلی در داستانش، تمثیل خدا و شیطان را در نمود شخصیتهای م. ل و دکتر حاتم به ما نشان میدهد. در متن داستان و از زبان دکتر حاتم خود میخوانیم که اقرار میکند که شیطان است و م. ل هم خداست.
روایت ملکوت پر است از تحقیر مظاهر و الزامات زندگی. در این بستر صادقی از ابتذال، بیهودگی، دلهره و اضطراب بسیار برای مخاطب میگوید. او با یاری گرفتن از نمادپردازی، ابهام و تکنیکهایی که مشابه آن را در داستانهای پلیسی-جنایی میبینیم، فرم و شکل جدیدی را ابداع کرده است.
در ملکوت، میتوان رگههایی از بوف کور صادق هدایت را یافت. این شباهتها در نسبت میان زن و مرد و مقوله خیانت زن در هر دو داستان، فرم و الگوی مشابهی دارد و خصوصیات مردان دو داستان هم از وجوه بسیار شبیه است. با این وجود باید نثر صادقی را چه در این داستان و چه در داستانهای دیگرش، نثری روان، معمولی و حتی روزنامهای قلمداد کرد.
میتوان مشخصاً اذعان داشت که نویسنده به آرایش زبانی و پرداختن به جنبههای خاص صوری در زبان علاقهای ندارد و روایتش را به وسیله هر دستاویز زبان عمومی و معیار-کلمات و جملات عادی و ادبی و نیز کلیشهای و رسمی-بیان میکند.
برای خرید اینترنتی کتاب ملکوت از فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران، اینجا را کلیک کنید.
بهرام صادقی و داستان مردمان روان رنجور؛ نگاهی به مجموعه سنگر و قمقمه های خالی
فعالیت نویسندگی بهرام صادقی مابین سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۶ بود و بعد از این بازۀ زمانی تا زمان وفاتش زودرسش، به جز دو مجموعه سنگر و قمقمههای خالی و وعده دیدار با جوجو جتسو، اثر دیگری منتشر نکرد. متاسفانه مجموعه وعده دیدار با جوجو جتسو که توسط نشر پژوهه و در سال 1383 شمسی منتشر شد، مجدداً چاپ نشد و اکنون در بازار کتاب ایران موجود نیست.
مجموعه دیگر صادقی با عنوان سنگر و قمقمههای خالی که از پرطرفدارترین مجموعه داستانهای ادبیات معاصر و دستهبندی داستان فارسی است، مجموعهای با 27 داستان است. نشر نیلوفر در مقدمه این مجموعه به حذف داستان بلند ملکوت از این مجموعه و چاپ جداگانه آن در مجلدی دیگر اشاره دارد که به درخواست مخاطبان و علاقهمندان آثار بهرام صادقی، صورت گرفته است.
در این مجموعه باید گفت که داستانها اغلب منعکسکنندۀ گرایشهای فکری دهۀ سی شمسی هستند و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، طرز تفکر، ذوق و سلیقه و حال و هوای فرهنگی و سیاسی روشنفکران را بعد از کودتای مرداد 1332 به تصویر میکشد. عصارۀ این نگاه مرادف با روحیهای سیاستزده و گرایشی به انفراد، تنهایی و هیچگرایی است.
سختن گفتن از سیاست و اعتقاد به رسالت و تعهد هنری، واکنشی بود که از سوی بیشتر نویسندگان، شاعران و هنرمندان در دهۀ 40 و 50 خورشیدی رخ داد و فضایی را مهیا کرد که دیگر آثار صادقی که عموماً گرایش به پوچی و نیهیلیسم و انزواخواهی را در خود داشتند، دیگر مطرح نبودند.
یکی از داستانهای معروف در مجموعه سنگر وقمقمههای خالی، داستان کلاف سر در گم است؛ در خلاصۀ این داستان، قصۀ مردی را دنبال میکنیم که برای گرفتن عکسش به عکاسخانه میرود، در میان عکسها، مرد و عکاس نمیتوانند عکسی که از او گرفته شده، پیدا کنند. عکسها همه به هم شباهت دارند، همه به مرد شبیهاند و شبیه نیستند.
طنز بهرام صادقی در اینجا خودش را نشان میدهد و آن در لحظهای است که عکس بنایی تاریخی نیز شباهتی به مرد پیدا میکند. شخصیت ها و آدمهای داستانهای صادقی، گرچه با هم تفاوت دارند اما مانند عکسهای عکاسخانه به نحوی به هم شباهت دارند. این داستان به عنوان مثالی روشن، تماماً ذهنیت نویسنده را بازتاب میدهند و اغلب درگیر دوگانگیها و بیهویتیهای روحی و فکری هستند.
در بخشی از داستان کلاف سر در گم میخوانیم:
“عکاس باز بلند شد. شانههایش را بالا انداخت.
-دیگه هیچ عکسی اینجا نداریم. یکی از همینهاست…
او دندانش را به هم میفشرد. وقتی کمی آرام گرفت، گفت:
-اینها عکس من نیست. شش تا عکس شش در چار با یک کارت پستال، پولش را گرفتهای باید تحویل بدهی…
عکاس سه دسته عکس را گذاشت جلو او.
-تحویل شما، قربان، پیشکش. عصبانیت ندارد. والله من که سر در نمیآرم. هر سه جور شکل جنابعالی است، عکس جنابعالی است. یکی با سبیل و کلاه، یکی با سبیل و بیکلاه و یکی، هم بیسبیل هم بیکلاه. هر کدامشان را عشقتونه بردارید…”جمال میرصادقی در کتاب داستاننویسهای معاصر ایران با تفسیر داستان کوتاه سراسر حادثه به شرح طنز موجود در آثار بهرام صادقی میپردازد:
همسایهها در شب یلدا در اتاق یکی از آنها جمع میشوند، جر و بحث میکنند و سکریات مینوشند و به جان هم میافتند و جار و جنجال راه میاندارند و به اذیت و آزار هم میپردازند. برادر به برادر میپرد. زن و شوهر یکدیگر را سکۀ یک پول میکنند و همسایهها به تن هم کیسه میکشند و به همدیگر بد و بیراه میگویند و بهتان میزنند، خلاصه همه چیز به هم میریزد و خصلتهای حیوانی آنها ظاهر میشود و سر به عقب هم میگذارند و با هم دست به گریبان میشوند و فریاد و عربده و ضجه و زوزهشان بلند میشود.
داستان همانطور که عنوانش میگوید، سراسر حادثه است، بیآنکه برای حوادث آن معنی و مفهوم معقولی وجود داشته باشد؛ کیفیتی نیهیلیستی و کلبی مسلکي زنجيرة حوادث داستان را به هم میبافد و طنزی سیاه عمل داستانی را پیش میبرد.”
شاید به شکل جدی بتوان سه گزارهای را که در مرور سیر فکری و ادبی آثار بهرام صادقی برشمردیم در داستان قریب الوقوع بیابیم. داستان آغازی این چنینی دارد:
” مدارکی که من از دوست جوانم آقای «محسن فلان» دارم اندک اما قابل استفاده است.”
در تحلیل این داستان و با استفاده از جملۀ آغازین آن، میتوان اینطور گفت که دوست راوی، محسن فلان بر طبق مدرک اول، برخلاف سنت و عرف جامعه عمل میکند و از ازدواج میپرهیزد. او ازدواج را عملی دون و ناشی از ریاکاری میداند. روند داستان حکایت از راوی دارد که خود نیز با شخصیت اصلی داستان هم عقیده است. او با زبان طنز به سرزنش دوستش که ازدواج کرده میپردازد.
در بیان مدرک دوم، این آرمانخواهی است که به سخره گرفته میشود و در مدرک سوم، آخرین مدرکی که راوی از آن صحبت میکند، سلامتی و نظم زندگی نفی میشود. محسن فلان تصمیم میگیرد که برای جلوگیری از بدبختیهای وحشتناک احتمالی، روح تازهای در کالبد نحیفش بدمد و به مواردی وفادار بماند و این موارد را با شماره قید می-کند. ترک اعتیاد، تقویت جسمی، توجه به تحصیل، اهتمام در نظافت، ورزش سوئدی و پرهیز از مسائل سیاسی و اجتماعی مواردی هستند که شخصیت در اجرای آنها نیز شکست میخورد.
دو مفهوم نیهیلیسم و کلبی مسلکی بودن، به تدریج در سایر داستانهای بهرام صادقی غالب میشوند. بسیاری از شخصیتها در این مجموعه از بنیانهای عرف جامعه فاصله میگیرند. در این میان باید اشاره کرد که محیط و زمینۀ این داستان-ها، عناصر سازنده عرفها و هنجارهای عمومی را که در کیفیت شکل دادن به الگوی مطلوب زندگی نقش داشتهاند، به فروپاشی و تجزیه میکشاند.
برای خرید اینترنتی کتاب سنگر و قمقمههای خالی از فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران، اینجا را کلیک کنید.
بهطور خلاصه اگر بخواهیم ریشههای ادبی آثار بهرام صادقی را در شمایل مجموعه داستان سنگر و قمقمههای خالی جمعبندی کنیم، باید بگوییم که داستانهای صادقی، همگی در تار و پود افکاری مبنی بر خرافات و وهم بسط مییابند و همگی گرفتار جهانی هستند که فرسنگها دورتر از واقعیتهای روزمره و کسلکننده شکل میگیرند؛ دقیقاً مانند داستان ملکوت که روایت انسانهایی است گرفتار درد و رنج دور باطل ناملایمات و تروماهای شخصیشان؛ نگاهی که تاریخ مصرف آن به بلندای عمر تمام نسلهای بشری است…
برای مشاهده مستندی درباره بهرام صادقی، اینجا را کلیک کنید.
برای مطالعۀ مقالۀ پژوهشی با عنوان “معناباختگی در ملکوت بهرام صادقی”، اینجا را کلیک کنید.