عباس معروفی : مردی در سایه و روشن ادبیات؛

عباس معروفی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران.jpg 2

مروری بر زندگی عباس معروفی

عباس معروفی از مطرح ترین رمان‌نویسان ایرانی و برای مخاطبان ادبیات در ایران نامی آشناست. سمفونی مردگان نوشته او یکی از خوانده‌شده‌ترین رمان‌های فارسی است که هم مورد توجه گسترده مخاطبان بوده و هم تحسین منتقدان ادبی را برانگیخته است.
داستان‌های او حال و هوایی یکسان دارند و حضور خانواده‌ای در حال زوال با فرزندانی که هر کدام عقایدی متضاد با دیگری دارند، از مؤلفه‌های تکرارشونده در آثار این نویسنده است.

عباس معروفی در آغاز راه؛

عباس معروفی متولد ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۳۶ و در تهران به دنیا آمد و در دبیرستان مروی در رشتهٔ ریاضی دیپلم گرفت و در رشته ادبیات دراماتیک وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.
عباس معروفی در کودکی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران
پیش از آنکه درسش تمام شود، چند نمایش روی صحنه برد و کارش هم تحسین شد و تحصیلات خود را در رشته ادبیات دراماتیک در دانشکده هنرهای زیبا به اتمام رسانده است.
قبل از آنکه زندگی کاری و هنری او دچار فراز و نشیب های فراوان شود به مدت ۱۱ سال معلم ادبیات دبیرستان خوارزمی و هدف بود.
اگرچه عباس معروفی در یک خانواده مرفه به دنیا آمده است اما در دوران نوجوانی خود شغل‌های مختلفی را امتحان کرد و به کارهای یدی زیادی از جمله طلاسازی روی آورد. اما همیشه در رویای نوشتن به سر می‌برد.
او در سال ۱۳۵۴، یعنی زمانی که هجده سال داشت، با محمد محمدعلی (نویسنده معاصر) آشنا شد، چهار سال بعد و در سال ۱۳۵۸، پس از تلاش‌های فراوان برای برقراری ارتباط با هوشنگ گلشیری، توانست با او ملاقات کند و نمونه‌ای از نوشته‌هایش را به او نشان دهد.
عباس معروفی و هوشنگ گلشیری - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران
بعدها با جلب رضایت گلشیری و اجازه برای شرکت در کلاس‌های داستان‌نویسی‌اش، راه حرفه‌ای شدن در نویسندگی را در پیش گرفت.
او همچنین در همین سال با محمد سپانلو (شاعر) آشنا شد و زیر نظر او به نوشتن ادامه داد و اولین مجموعه داستانش با نام روبه روی آفتاب در سال ۱۳۵۹ منتشر شد.

عباس معروفی و کانون نویسندگان:

عباس معروفی در یکی از مصاحبه‌هایش داستان عجیبی را درباره کانون نویسندگان نقل می‌کند:
مرداد ماه ۱۳۶۰ اتفاق عجیبی افتاد. دادستانی انقلاب ساختمان کانون نویسندگان ایران (خیابان مشتاق) را تصرف کرده بود و یک قفل آویز با پلمب به در آهنی‌اش آویخته بود. دارم از تابستان ۱۳۶۰ حرف می‌زنم که جوان‌ها را برای داشتن یک اعلامیه می‌گذاشتند سینه‌ی دیوار.
تابستان غم‌انگیزی که راه رفتن می‌توانست جرم باشد. آن روز علی دهباشی به من تلفن زد، بعد محمد محمدعلی و سپس هوشنگ گلشیری. روز بعد هر چهار نفرمان در دفتر انتشارات رواق صحبت‌هایی کردیم که قرار شد من در جلسه مهمی شرکت کنم.
روز موعود، در جلسه هیات دبیران کانون نویسندگان؛ احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری، (باقر پرهام غایب بود) و محمد محمدعلی.
یک نفر دیگر هم بود که یادم نیست. (شاید محمدعلی یادش باشد، در خانه‌ای نزدیک استادیوم المپیک) به من گفته شد دادستانی انقلاب، ساختمان کانون را در قبضه دارد تا سر فرصت پرونده‌ها را زیر و رو کند تصمیم بگیرد. جان همه‌ی نویسندگان در خطر است. ما باید اسناد و مدارک و نشانی‌ها و صورتجلسه‌ها و کتاب‌ها را از ساختمان کانون خارج کنیم و به جای امنی (خانه‌ی مسعود میناوی) برسانیم.
«تو حاضری چنین کاری بکنی؟» مختاری گفت: «چون چهره‌ی شناخته شده‌ای نیستی…» گفتم: «بله عکسم جایی چاپ نشده.» شاملو گفت: «آزادانه حاضری؟» «بله آقای شاملو.»
گلشیری گفت: «اجباری در کار نیست. اما تو معروفی، جنمش را داری، خودت تصمیم بگیر. روزگار بدی شده.» توی دلم هیاهو بود، توی سرم غوغا. منتظر دخترم مهرگان بودم که ماه بعد به دنیا می‌آمد.
معلم ادبیات دبیرستان هدف بودم. این چیزها را همه می‌دانستند. شاملو خیره نگاهم کرد: «اگر گیر بیفتی درجا اعدامت می کنند. بی‌معطلی! یعنی همین!»
کلید را گرفتم. هزار و پانصد تومان هم پول برای کرایه‌ی وانت بار و ابزارهای لازم در اختیارم گذاشتند. با تعدادی کارتن و گونی و نخ و جوالدوز به ساختمان کانون رفتم.
قفل و پلمب دادستانی انقلاب را شکستم. وقتی وارد شدم، اولین چیزی که در نظرم آمد خرابی وحشیانه‌ای بود که چشمم را به تصویری تاریخی باز می‌کرد؛
بدتر از این نمی‌شود جایی را «ویران ساخت». هنر می‌خواهد! کتاب‌ها روی زمین پخش شده، پرونده‌ها در هم ریخته، پوسترها پاره، و بدتر از همه، سطل آشغال‌های پر از ته سیگار و خاکستر را روی کتاب‌ها پاشیده بودند و رفته بودند که سر فرصت برگردند.
هر کتاب و پرونده‌ای را می‌تکاندم بوی ته‌سیگار در فضا موج برمی‌داشت. گونی‌ها و کارتن‌ها را پر کردم. تا غروب هر چه در آن ساختمان بود جمع کردم و در گوشه‌ی حیاط چیدم.
آن وقت ترسان لرزان به میدان انقلاب رفتم یک وانت بار کرایه کردم و بار را به مقصد رساندم. بماند که چه اتفاق‌ها و تعقیب و گریزهایی را از سر گذراندم. بماند که چه بدبختی و تن‌لرزه‌ای داشتم. بماند.
گاهی بعدها از خودم پرسیدم اگر آن روز اسناد را خارج نمی کردم، و بعد اتفاقی برای نویسنده‌ای می‌افتاد آیا دیگر می‌توانستم بنویسم؟
عباس معروفی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

عباس معروفی و سمفونی مردگان

پس از انتشار اولین کتابش پروسۀ نوشتن رمان بزرگش را آغاز کرد. قصه ای که نوشتنش فراز و نشیب زیادی داشت و در نهایت به یکی از آثار شاخص در ادبیات داستانی ایران بدل شد.
سمفونی مردگان پس از بازنویسی‌های مکرر در سال ۱۳۶۸ منتشر شد که شهرتی فراوان برای معروفی در پی داشت و او را به عنوان نویسنده به مخاطبان شناساند. این رمان برجسته ترین و شناخته شده ترین اثر معروفی است که به یکی از آثار پرفروش ادبیات داستانی ایران تبدیل شد.
رمان سمفونی مردگان داستان خانواده ای اردبیلی را روایت می‌کند. خانواده‌ای که بدبختیهایشان تمامی ندارد و رویدادهای کتاب همزمان با جنگ جهانی دوم و اوضاع به شدت آشفته کشور و مردم رخ می‌دهد.
عشق آثار مخرب ،جنگ، جهل و ناآگاهی جامعه، حسادت و برادر کشی از شاخص‌ترین موضوعاتی است که در این کتاب به آنها پرداخته شده است.

عباس معروفی - چاپ اول سمفونی مردگان - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

عباس معروفی و نشر گردون

هم‌زمان با نگارش و انتشار سمفونی مردگان عباس معروفی یکی دیگر از پروژه های ادبیاش را کلید زد. او نشر و مجله گردون را در سال ۱۳۶۵ در تهران راه انداخت و فعالیت مطبوعاتی اش در حوزه ادبیات را جدی‌تر کرد.
گردون با دو مجموعه داستان دشت مشوش از خوان رولفو، و آخرین نسل برتر از عباس معروفی رسمیت یافت. هدف این انتشارات معرفی ادبیات داستانی ایران و جهان بود. بعدها به موازات مجله‌ی ادبی گردون، کتاب‌های زیادی انتشار داد.
گردون با عباس معروفی پنج سال دوام داشت و نویسنده در طول این دوران فراز و نشیب و دشواری‌های زیادی را از سر گذراند.
در سال ۱۳۷۳ پروانه نشر گردون توسط وزارت ارشاد باطل شد. در سال ۱۳۷۴ مجله ی گردون نیز لغو امتیاز شد و مدیرش به شلاق و زندان و ممنوعیت از نوشتن محکوم گردید. عباس معروفی ایران را در اسفندماه ۱۳۷۴ ترک کرد.

عباس معروفی - شماره اول مجله گردون در سری جدید - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

محمد قوچانی، سردبیر مجله «آگاهی نو» به مناسبت درگذشت عباس معروفی نوشت:
«با زنی چادری خفته با حالی نزار که شاید نمادی از وطن باشد که همه ی سنت‌ها و رنج های ایران بر چادرش نقش بسته و پسری که بوسه می زند بر سر مادر. اثری از استاد پرویز کلانتری که سبب شد حزب الله تهران روبروی مجله ی عباس معروف؛ «گردون» تجمع و اعتراض کند و مجله برای چندی توقیف شود .
پرسش معروفی روی این جلد البته بعدا دغدغه شخصی اش هم بود . او که اولین رمان مهمش ؛ «سمفونی مردگان» را اولین بار در حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی منتشر کرده بود با انتشار گردون به روشنفکران ادبی پیوست و مغضوب حزب الله شد.»
عباس معروفی و مجله گردون - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

عباس معروفی و شروعی دوباره

پس از توقیف انتشار گردون، عباس معروفی نیمۀ دههٔ هفتاد به آلمان می‌رود و مدتی را در خانه هاینریش بل، داستان‌نویس آلمانی که اقامتگاهی برای نویسندگان مستعد خارجی است، ساکن شد و در سال ۱۳۷۶ یکی از برندگان جایزه بین المللی نویسندگان آزاد جهان معرفی شد.
او همچنین در سال ۱۳۸۱ بورس آرنولد تسوایگ را دریافت کرد. بعدها در سال ۱۳۸۲ یک کتابفروشی به نام خانۀ کتاب «هدایت» در خیابان كانت برلین تأسیس کرد و مجله ادبی گردون را از نو راه انداخت.

عباس معروفی - نشر گردون - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

عباس معروفی :‌ فعالیت‌ها

عباس معروفی در زمان حضورش در ایران علاوه بر فعالیت ادبی، سابقه مدیریت در حوزهٔ موسیقی در شهر تهران را هم داشت. مدیریت ارکستر سمفونیک ،تهران مدیریت روابط عمومی و مدیریت اجراهای صحنه‌ای از جمله مسئولیت‌هایی بودند که او بر عهده داشت و حاصل‌شان برگزاری کنسرت‌های زیادی در کشور بود.
همچنین در همین بازه زمانی مجلهٔ آهنگ را منتشر کرد که از جمله فعالیت‌های ارزشمندش در زمینه موسیقی بود.
سال بلوا، تماماً مخصوص فریدون سه پسر داشت، پیکر فرهاد و ذوب شده از دیگر رمان‌های عباس معروفی است.
او چندین نمایش‌نامه از جمله آن شصت نفر، آن شصت هزار و دلی بای و آهو را نیز در کارنامۀ خود دارد. کارهای داستانی عباس معروفی تم و حال و هوایی ثابت دارند و همین باعث شده مخاطب آثار او بداند با چه چیزی قرار است روبه رو شود.

عباس معروفی : سمفونی مردگان برای خالق خود نواخت!

عباس معروفی قربانی بیماری درمان‌ناپذیری شد که غم و اندوه به جانش انداخته بود. به گفته خودش: «سیمین دانشور به من گفت: «غصه یعنی سرطان! غصه نخوری یک وقت معروفی؟!» و من غصه خوردم». او در اوایل سال ۱۳۹۹ از ابتلای خود به سرطان لنفاوی خبر داد.
در بیمارستان «شاریته» برلین زیر چندین عمل جراحی سنگین رفت و امیدوار بود بر عفریت سرطان چیره شود. اما این نبرد نابرابر سرانجام با شکستی تلخ پایان گرفت و «سمفونی مردگان» این‌بار برای او نواخت. برای خالق خود؛
سیمین بهبهانی در نقدی که بر رمان «سمفونی مردگان» نوشت، چنین گفت:
«و آخرین پیام سمفونی مردگان چنین است: اگر پیش از مرگ همه رذایل را نمیرانی، مرگ تو را و آنها را با هم در بر خواهد گرفت. نگرشی این گونه عرفانی به مرگ از سوی جوانی که تا «آخرین منزل هستی» فاصله‌ای عظیم دارد، قابل توجه است. عمرش دراز و قلمش پر توان باد!»

عباس معروفی - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

اما عباس معروفی، خود چنین نگاهی به مرگ داشت:
“مرگ، آزمایشی است مشرف به یک زندگی دوزخی. خوابی است پس از یک روز پرحادثه و غمبار که به دروغی بزرگ شباهت دارد.”
عباس معروفی - نشر گردون - فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران

در حال نمایش 4 نتیجه