ناشنیدههای یک زن روستایی؛ معرفی کتاب جای خالی سلوچ
جای خالی سلوچ رمان در سبک واقعگرایی یا رئالیسم اثری به قلم محمود دولت آبادی، نویسنده آثاری همچون کلیدر، سلوک و روزگار سپری شده مردم سال خورده است که بعد از آزادی از زندان ساواک، در زمانی نزدیک به سه ماه نوشت. ایده نوشتن این داستان که دوره در سه ساله حبس به ذهن دولت آبادی رسیده بود، با پرداختی جدی و خاص، ماجرای مِرگان، زن سلوچ را به تصویر کشیده شده که در نبود همسرش سعی میکند خود را با شرایط وفق دهد.
این کتاب که در سال 1357 نوشته شده است، به عنوان یکی از پرفروشترین و پرطرفدارترین داستانهای ادبیات معاصر ایران و رمان فارسی شناخته میشود.
جغرافیا، زنان و مختصات نو در ادبیات؛ درباره موضوع و محتوای کتاب جالی خالی سلوچ
یکی از مهمترین مؤلفههای سبک ادبی رئالیسم یا واقعگرایی در فضای ادبی ایران، بازنمائی هویت تاریخی-اجتماعی زن ایرانی است. با مطالعه و بررسی هنری واقع گرایانه ادبیات کشورمان، میتوان اذعان داشت که زنان ایرانی در غالب این آثار با ابعاد شخصیتی و دغدغهها و چالشهای مشترکی ترسیم شدهاند و این وجوه اشتراک هویت واحدی تحت عنوان زن ایرانی را شکل داده است. این هویت، خاص در گذار از جریانهای تاریخساز اجتماع ایران، تغییر و استحالهای پیوسته را تجربه کرده است.
در حقیقت میتوان گفت هویت زن ایرانی در بستر تاریخ و اجتماع ایران قوام یافت و ابعاد آن به مرور با بدنه فرهنگی ایران گره خورد؛ مسائل مربوط به ازدواج، حقوق زنان و عملکرد اجتماعی آنها در دو نقش مادر و همسر، ابعاد مشترک و تثبیت شده هویت زن ایرانی هستند. اکثر نویسندگان واقعگرای حوزه ادبیات فارسی، چهره زن ایرانی را با صفات و دغدغهها و چالشهایی مشترک به مخاطب خود معرفی میکنند.
در داستان جای خالی سلوچ هم محمود دولت آبادی چنین کرده است؛ در خلاصه این رمان که میتوان آن را جزء مهمترین آثار ادبیات مدرن ایران دانست، زندگی مشقتبار یک زن روستایی به نام «مِرگان» را روایت میشود که در یکی از روستاهای دورافتاده ایران به نام «زمینج» زندگی میکند. سلوچ که شوهر مرگان است، به ناگهان ناپدید میشود و مِرگان تلاش میکند تا کانون خانواده که شامل دو پسر به نامهای عباس و ابراو و یک دختر دوازدهساله به نام هاجر است را همچنان حفظ کند.
کتاب فراز و نشیبهای زندگی زنی را روایت میکند که هم عاشق سلوچ است و هم بهخاطر اینکه شوهرش او و خانوادهاش را ترک کرده از او عصبانی است. در این میان مسائلی همچون بحران هویت، ازهمپاشیدگی زندگی روستایی، تغییر شغل به سمت زندگی صنعتی و مهاجرت به شهر همه از دل روایت یکتایی برمیخیزند که موازی با مشقتهای زندگی روستایی و محرومیتهایش در دههی چهل در جریان است.
یادگیری تاریخ از دل ادبیات، درس بزرگ ادبیات داستانی است و این اثر بسیار به آن وفادار. کتاب درباره کسی است که نیست و هست. سلوچ نیست؛ اما نبودنش تمام داستان را پرکرده است. داستان دربارهی نبودن سلوچ است و اینکه مرگان و فرزندانش چگونه با این نبودن کنار میآیند.
فلسفه بوم شناختی و جای خالی سلوچ
فلسفه بوم شناختی نگاهی است که هدفش دست یافتن به خودشناسی جمعی از طریق مقاومت بدون خشونت است و هر کدام از پیروان این جنبش میتوانند فلسفه بوم شناختی خاص خود را بیافرینند؛ انطباق این فلسفه با رمان جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی به عنوان یک رویکرد نقد ادبی، مفاهیمی مثل تنوع، پیچیدگی و همزیستی، زیر عنوان خودشناسی جمعی و حقیقت و بیباکی، زیر عنوان مقاومت بدون خشونت را مد نظر قرار میدهد. این مفاهیم در عین حال وابستگی عمیق و در هم تنیدهای نیز به یکدیگر دارند.
جای خالی سلوچ از منظر تاریخگرایی نو
برسلر در تعریف تاریخگرایی نو، اشاره دارد که این نگاه تعریفی تازه از متن یا اثر هنری به خواننده ارائه میکند و بر این نکته تکیه دارد که با خواندن تاریخ هیچگاه نمیتوان حقیقت یا تصویری یکسره دقیق از رویدادهای گذشته با جهان بینی گروهی از افراد به دست آورد. در واقع تاریخگرایی نو به بازتعریف رابطه متن با تاریخ میپردازد و نگاهی که در آن تکیه به متن تاریخی اصل و اساس است را مرجع خود قرار نمیدهد. (مانند اتفاقی که برای متن داستان جای خالی سلوچ میافتد.)
در این نگرش به تاریخ و ادبیات، متنی که تاریخگرایی سنتی بر آن تأکید میکند، مورد تردید قرار گرفته و ادبیات با خلق امکانی جدید، رابطه متقابل تاریخ و مخاطب را تعریف میکند. از این منظر با مقوله تاریخگرایی نو شاید که متون داستانی همچون جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی، دقت یک متن اصلی و مرجع تاریخی را برای ما حاصل نکند.
هسته مرکزی داستانهایی مثل جای خالی سلوج و امثال آن به همراه حواشی و شاخوبرگ رواییاش، از فیلتر تفسیرهایی از گروههای اجتماعی عبور میکنند و به دست ما میرسند که همواره با لحاظ کردن جزئیاتی خاص میتوانند منبع بسیار خوبی برای رصد وقایع و لمس روح زمانه ما باشند.
محمود دولتآبادی در قسمتی از صحبتهایش در کتاب ما نیز مردمی هستیم، درباره شخصیت مرگان از داستان جای خالی سلوچ اینگونه میگوید:
بازآفرینی مرگان هم همچون اعتراض من، و همچنین اعتراض مرگان به این زندگیست که به ستم بر او و بر امثال او روا داشته میشود؛ و مقاومت و سختکوشی مرگان و تحمل و سماجت او در عین حال نفی این انگ ناتوان بودن است. مثل یک ماده ببر از زندگیاش دفاع میکند، آن را دگرگون میکند و حتی پابهپای دیگران وقتی که لازم بشود با فردایی مبهم رودررو میشود؛ و به نظر من جز این که این رفتارها زیباتر از رفتارهای یک مرد است در قبال حوادث، هیچ تفاوتی نسبت به هم ندارد.
درباره محمود دولت آبادی، نویسنده جای خالی سلوچ
محمود دولتآبادی، نویسنده 83 ساله ایرانی است که عموماً با رمان ده جلدی «کلیدر» در میان دوستداران و علاقهمندان به ادبیات و داستان شناخته میشود. او که زاده روستای دولتآباد از توابع شهر سبزوار واقع در استان خراسان است، از خانوادهای مذهبی است و پس از گذراندن دوران ابتدایی تحصیل در دبستان مسعود سعد سلمان و کار در همان خطه، سرانجام در سال 1338 هجری شمسی، به تهران سفر کرد.
نقل مکان دولت آبادی به تهران مصادف است با آشنایی جدی او با مظاهر هنر و فرهنگ و فعالیتش در لالهزار روحیه فعال دولتآبادی در نویسندگی منجر به ورودش به عرصه بعدی کارش یعنی سینما و تلویزیون شد. همکاری در فرآیند تولید تلویزیونی نمایش «عروسکها» به کارگردانی بهرام بیضایی، نوشتن داستانهایی مانند «اوسنه بابا سبحان»، نمایشنامه «تنگنا» نقاط درخشانی از حرفه سینمایی و تلویزیونی دولت آبادی بودند که فیلمهای «خاک» و «گوزنها» به کارگردانی مسعود کیمیایی را در نتیجه به همراه داشتند.
محمود دولت آبادی که علاوه بر جای خالی سلوچ، تا به امروز آثار ارزشمند بسیاری در قالبهای مختلف از داستان تا یادداشتهای شخصی را نوشته است، با سبقهای بیش از 50 سال، با آثاری مانند کلیدر، سلوک، روزگار سپری شده مردم سالخورده و دودمان توانسته تا در میان مخاطب داستان فراسی و ادبیات معاصر ایرانف جایگاهی ویژه و ممتاز پیدا کند.
اگر به کتاب جای خالی سلوچ علاقهمند شدید و قصد دارید تا اطلاعات بیشتری درباره زندگی و آثار محمود دولت آبادی کسب کنید، اینجا را کلیک کنید.
بخشی از کتاب جای خالی سلوچ
“مِرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود. بچهها هنوز در خواب بودند: عباس، اَبراو، هاجر. مرگان زلفهای مقراضی کنار صورتش را زیر چارقد بند کرد، از جا برخاست و پا از گودی دهنه در به حیاط کوچک خانه گذاشت و یکراست به سر تنور رفت. سلوچ سر تنور هم نبود…”
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.