در میان مردگانِ هر نسل، کسانی بودند که سگ خاکستری را دیده بودند: زنانی که مقدر بود سرِ زا بمیرند؛ سربازانی که به جنگهای زیادی اعزام شده اما برنگشته بودند؛ کسانی که درگیر دشمنیها و خصومتها یا روابط عاشقانهی پرمخاطره شده بودند؛ کسانی که به پیامهای مرموزِ شبانه پاسخ داده بودند؛ کسانی که در بزرگراهها ناگهان از مسیر منحرف شده بودند تا به سگی خاکستری که در خیال دیده بودند برخورد نکنند و عاقبتشان شده بود تودههای مچاله شدهی فولاد…
این داستانهای شخصی و جستوجوگرانه، با لحن مرثیهوار و خیس از ضربآهنگِ آبهای کانادا، گویای تلاشهای ادبیِ اگر نه عظیم اما عمیقِ نویسندهشاناند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.