«آیا میتوان نویسندهای را یافت که از ویژگی قلم خانم وارتن، که ترکیبی است عجیب از اعتمادبهنفس و ذکاوت، درک و فهمی نداشته باشد؟»
ــ ای. ام. فورستر
«ایدیث وارتن را عموماً فردی خوشبین در ادبیات نمیدانند، اما با اینحال، در آخرین فصل از عصر بیگناهی، آدمها کمتر ریاکار هستند، و تمایل بیشتری برای دیدن و پذیرش جهان دارند… زندگی بهتر و مدارای بیشتر با روزگار: این بزرگترین درس و ضرورتی است که رمان به ما میآموزد و ایدیث وارتن آن را با کلمات بیان میکند.»
ــ الیف باتِمَن
داستان در قرن نوزدهم میگذرد، در عصر طلایی امریکا. نیولند آرچر که اشرافزادهای است نیویورکی، در شرف ازدواج با دختری زیبا اما سنتی است بهنام مِی وِلَند. در این هنگام با بازگشت کنتس اُلِنسکا، دخترعموی مِی، از اروپا روحیهٔ سرکش و استقلالطلبی او توجه آرچر را جلب میکند. آرچر که تا آن زمان کاملاً احساس خوشبختی میکرده، پس از آشنایی با اُلِنسکا، با افکاری متفاوت با آنچه تا آن زمان داشته روبهرو میشود. او که بین عقل و احساس گرفتار شده، باید تصمیم مهمی بگیرد که نتیجهٔ آن میتواند به زندگیاش معنا ببخشد یا به شکل بیرحمانهای آن را نابود سازد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.