موش کوچولو به خاطر تمام صداهای عجیب وغریبی که در شب می شنید، نمی توانست بخوابد.
آن صدای باف پوف چه بود؟ کی تپ تپ به پنجره می زد؟ و آیا یک روح بود که «هوهو، هوهو» می کرد؟
موش کوچولو احساس کرد می ترسد.
برای همین از باباموش پرسید: «می توانم بیایم توی تختت؟»
اما باباموش می دانست موش کوچولو باید یاد بگیرد توی تخت خودش بخوابد و با ترس هایش روبه رو بشود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.