تسلط بر زمین به گونه ی انسان اعطا شد و او از این فرصت برای نابودی گونه های دیگر و گرم کردن جو و، در کل، از بین بردن همه چیز به نفع خود استفاده کرد، ولی برای همه ی این امتیازات بهای سنگینی پرداخت: در کالبد حیوانی متناهی و میرای این گونه، مغزی جای گرفت که قادر به تصور نامتناهی بود و به این ترتیب، آرزوی نامتناهی بودن در وجودش شکل گرفت.
بعد زمانی رسید که مرگ دیگر به معنای فنا نبود و در عوض تبدیل شد به آخرین فرصت برای دگرگونی بنیادین، تنها مدخل محتمل به لایتناهی.
ولی دیده شدن در قامت لاشه ای متناهی در دریایی از خون و خرده استخوان و مغز متلاشی – تحمیل این نسخه از خودش به دیگران – نقض حریم خصوصی بود آن قدر شدید که مدت ها پس از مرگش هم ادامه پیدا می کرد. علاوه براین می ترسید درد داشته باشد…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.