گزیده ای از کتاب:
ناگهان زنی با قیافه ای شیطانی، لباس های بنفش و موهای مصنوعی جلوی چشمشان ظاهر شد و فریاد کشید: «آهااااااااای!»
جورج و هارولد از ترس جیغ کشیدند!
آن زن خشمگین از نردبان کلبه ی درختی بالا می آمد. جورج و هارولد فورا در زیر نور مهتاب او را شناختند.
جورج گفت: «خانم ریبل! عجب لباس… چیز… قشنگی پوشیدید!»
بانوی خشمگین با عصبانیت گفت: «خانم ریبل دیگه کیه؟ من بانوی کله سبز هستم!!!»
جورج و هارولد نگاهی به هم انداختند و آب دهانشان را به سختی قورت دادند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.