متیو پری (Mathew Perry) بالأخره دست به قلم برد تا از خاطراتش بگوید. خاطراتی دردناک و لحظاتی هراسآور از زندگی شخصیاش که ما هرگز نمیتوانستیم در پشت طنازی جاودانه چندلر بینگ حتی رگههایی از آن را بازشناسیم.
آنها که سریال فرندز را دیدهاند، با دیدن چهرهی چندلر یا شنیدن نام او هر بار بیاختیار لبخند خواهند زد. و این بار نیز از این قاعده مستثنی نیست. حتی حالا که میدانیم او عزماش را جزم کرده تا یک بار و برای همیشه به یک سؤال اساسی پاسخ دهد، سؤالی که فیبی (Pheobe) هر بار از پاسخ دادن به آن در برابر خبرنگاران طفره رفت: «از میتو چه خبر؟ روبهراه است؟»
سریال فرندز (F.R.I.E.N.D.S) پنجشنبه ۲۲ سپتامبر ۱۹۹۴ برای اولین بار روی آنتن رفت و در سال ۲۰۰۴ به پایان رسید. جویی اما به این «پایان» تن نداد و سریال جویی (Joey) ساخته شد. حالا این قسمت از داستان تمامنشدنی فرندز دربارهی متیو است، دربارهی آن چیز وحشتناک و بزرگ در زندگی او. (جزئیات اعتیاد خانمانسوز متیو پری و نجات او از مرگ)
«فرندز: دوستان و عاشقان»، و اگر عنوان کتاب را کامل ترجمه کنیم، «فرندز: دوستان، عاشقان و آن چیز وحشتناک و بزرگ»، کتابی است که یک آشنای دیرین ما با همان زبان آغشته به طنز و صمیمانهاش برایمان به یادگار گذاشته. کتابی دربارهی تسلیم، و همزمان، کتابی دربارهی مبارزه. و در یک کلام، کتابی دربارهی زندگی با تمام پستیها و بلندیهایش.
- از متن کتاب:
«وقتی در مهدکودک بودم، بچهی کودنی دستم را لای در گذاشت و بعد از اینکه جهشهای باشدت خون که عین فشفشه بیرون میزد، بند آمد، یک نفر به عقلش رسید که پانسمانش کند. […] با مادرم تماس گرفتند که سریع خودش را به بیمارستان برساند. هقهقکنان رسید (که قابل درک بود) […] قبل از اینکه بتواند دهانش را باز کند، گفتم: «لازم نیست گریه کنی… من گریه نکردم.» آن موقع هم همینطوری بودم: اجراکننده، مردم راضی کن (کی میداند… شاید حتی برای خوب منتقل کردن دیالوگم ادای قیافهی شوکه و یکهخوردهی چندلر بینگ را درآوردم؟)»
«به سال ۱۹۹۴ زندگی من خوش آمدید. تهیهکنندهی NBC، جیمی تارسس که درگیر ساخت «دوستانی مثل ما» بود، ظاهراً یک شب در تختخواب، رو کرد به همسر وقتش [و گفت]: «هی، به نظرت سریال ال.ای.اکس. ۲۱۹۴ قراره واسه یه فصل ساخته شه؟» همسرش گفت: «نه بابا! افتضاحه […]» جیمی گفت: «پس، یعنی متیو پری میتونه کار قبول کنه؟ گزینهی امنی واسه انتخاب بازیگره؟» […] چند روز بعد تماسی تلفنی به من شد که زندگیام را از اینرو به آنرو کرد: «قراره فردا بابت «دوستانی مثل ما» با مارتا کافمن ملاقات کنی.» و باور کنید دروغ نمیگویم: همان موقع و همان جا میدانستم قرار است چقدر اتفاق بزرگی باشد.»
«تا مدتها واقعاً دلم نمیخواست خیلی راجع به فرندز صحبت کنم. تا حدی چون من کارهای دیگر هم کرده بودم: ولی همه فقط میخواستند راجع به چندلر صحبت کنند […] همیشه مخالفت کرت کوبین برای خواندن Smells Like Teen Spirits یا مخالفت لد زپلین برای خواندن Stairway To Heaven را تحسین کردهام.»
میتوانید این کتاب نوستالژیک، دلنشین و آموزنده را که به همت نشر میلکان به فارسی ترجمه شده، با ۱۵ درصد تخفیف و ارسال سریع به سراسر ایران از فروشگاه آنلاین شهر کتاب پاسداران خریداری کنید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.