لورا : بعضی روزا زندگی واسه من مثل یه برگه نازک دستمال کاغذی می مونه. مثل یه دیوار سفید که از گاز استریل ساخته شده و زندگی روی این سطح صاف با پروژکتور نمایش داده می شه . این زندگی منه . زنی که مسواک می زنه . زنی که پشت میز نشسته. این پوسته اون قدر نازکه که من می تونم دستمو به سمتش ببرم و انگشتمو توش فرو کنم . (ص 42)
تروتسکی؛ … چه طور می تونستم حدس بزنم اون قاتل منه ، در حالی که هرروز از کنار هم رد می شدیم ؟ چه طور می شد پیش بینی کرد کسی که گلای شیپوری به این زیبایی پرورش می ده کاری کنه که من دیگه نتونم آسمون آبی رو ببینم ؟ (ص 123)
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.