معرفی مجموعه داستان کوتاه یوزپلنگانی که با من دویده اند اثر بیژن نجدی
مجموعه داستان کوتاه یوزپلنگانی که با من دویده اند نوشتۀ بیژن نجدی در سال ۱۳۷۳ منتشر شد. بیژن نجدی، نویسندهای مدرن، ساختارشکن و تجربهگرا بود.
بیژن نجدی داستاننویسی بود که در عرصۀ عمر کم و کارهای اندک خود وسواس بسیاری به خرج داد و در زمان حیاتش تنها به چاپ مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند که شامل ده داستان کوتاه بود، اقدام کرد.
مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند ، جایزهی ادبی «گردون» را به خود اختصاص داد.
مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند در سال ۱۳۷۴ برنده جایزه قلم زرین و در سال ۱۳۷۹ نیز برگزیده نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد.
در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند ، از مجموع ده داستان، هشت داستان با زاویۀ دید دانای کل محدود و یک داستان با زاویۀ دید اول شخص (چشم های دکمه ای من) روایت شدهاند.
تنها داستان روز اسب ریزی دارای دو راوی است؛ یک راوی دانای کل و یک راوی اول شخص که اسب است.
«آنها گونیها را بار گاری کردند. من برای دیدن پشت سرم، سرک کشیدم، کارگران طناب را دور گونیها گره زدند. زیر لمبر پاکار را گرفتند و کمک کردند تا او بتواند از گاری بالا رود و روی گونیها بنشیند. تا آن لحظه، روز خودش را لخت کرده بود و سرمایش را به تن اسب میمالید.
خونی که در مویرگهای گردن اسب راه میرفت از زیر سفیدی پوستش دیده میشد. کمی دورتر از او، رودخانه از زیر پل میگذشت، تسمهای لای دندانهایم بود. دهانم بوی چرم میداد»
(از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند)
تغییر زاویۀ دید یا استفاده از بیش از یک راوی، از ویژگیهای مهم روایتگری در داستان مدرن است. بیژن نجدی در کتاب یوزپلنگ ها با من دویده اند ، از میان تکنیکهای روایی، از چرخش زاویۀ دید بیشترین بهره را برده است.
چرخشهای بدون قرینه زاویه دید، جلوهای چندوجهی به داستانهای او بخشیده و نقش زیادی در به مشارکت طلبیدن خواننده ایفا میکند.
در داستان «استخری پر از کابوس» زاویه دید بهطور نامحسوسی دگرگون میشود. راوی (دانای کل) گفتههای شخصیت داستان (مرتضی) را گاه از زبان و نگاه خودش تکرار میکند (آنها را تأیید میکند) و گاه خودش از سکوتهای او صدا میسازد:
«قو در استخر چلپچلپ میکرد. مرتضی از قایق خم شده و دستهایش را بهطرف قو دراز کرده بود. یهو بغلش کردم، کشیدمش تو قایق، حاال از بالش گرفته بودم یا از گردنش، یادم نمیاد»
(از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند)
سیلان روایت و درهم تنیدگی چند روایت در یکدیگر، ویژگی مهم دیگر روایتگری داستانهای مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند است.
بیژن نجدی در این داستانها چند روایت را مطرح میکند، بهگونهای منقطع، این روایتها را با یکدیگر میآمیزد و بدین ترتیب پیگیری خط سیر روایت اصلی را با دشواری مواجه میسازد.
داستان «استخری پر از کابوس» توسط راوی دانای کل بازگو میشود، اما داستان دارای دو روایت است که با ویژگی سیلان روایت درهم آمیختهاند.
شکل روایت داستان «استخری پر از کابوس» ساختاری سینمایی دارد، گویی هنگام روایت ماجرا توسط شخصیت داستانی، بهواسطۀ تغییر عامل کانونی، خواننده به خود صحنۀ ماجرا برده میشود و آنچه به وقوع پیوسته، بیواسطه به او نشان داده میشود.
«ستوان گفت شما را دیدهام…این بیرحمی است مگر قو را شما نکشتهاید؟ مرتضی گفت: آره…مثل این که بله … من کشتمش…همینطوری …چطور بگم؟ یه دفعه دیدم نعشش روی دستهای منه.
صبح آن روز بعد از بیست سال همینکه مرتضی کف پایش را روی زمین گذاشت بوی باغهای چای از …یقه باز پالتو به پیراهنش رسید، با این که هوا سرد بود و طعم باران را داشت، مرتضی پیاده به سمت مسافرخانه رفت.
ستوان پرسید چطور شد رفتی کنار استخر؟ مرتضی گفت: من نمیخواستم برم استخر، داشتم میرفتم آ سید حسن سر خاک»
(از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند)
رماننویس مدرن زمان را برحسب ذهن انسانها میسنجد که در آن گذشته، حال و آینده درهم میآمیزد و تفاوت نهادی میان آنها وجود ندارد. این نویسندگان، با توسل به فنونی از قبیل سیلان ذهن و بازگشت ناگهانی به گذشته، روایت رمان را از زمان حال به گذشته و از گذشته به آینده تغییر میدهند.
بیژن نجدی نیز از این شیوه سود میجوید و گاه زمان داستان را جلو و عقب میبرد؛ برای نمونه در داستان «سپرده به زمین» طاهر و ملیحه، شخصیتهای اصلی داستان، در صبح جمعهای به یاد گذشته میافتند و داستان پس از این در زمان حال و گذشته نوسان دارد.
«جمعه، پشت پنجره بود… پرده اتاق ایستاده بود و بخاری هیزمی با صدای گنجشک میسوخت»
(از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند)
بیژن نجدی با بهرهگیری از تخیل خلاقانۀ خود، به تصویرسازیهایی شاعرانه در داستانهایش پرداخته است.
نجدی در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند نویسندهای تصویرگر است و نگاهی متفاوت به زبان دارد، بههرحال استفاده از زبان و نگاه شاعرانه در مجموعه داستان یوزپلنگانی که با من دویده اند، خواننده را متوجه حضور یک راوی شاعر مسلک میکند که گاه سعی دارد با بیانی شاعرانه و ساختارشکنانه یا شگردهای زبانی، از تلخی مضمون داستان بکاهد.
«مرتضی کف پایش را از اتوبوس روی زمین گذاشت، بوی باغهای چای از لای یقه باز پالتو به پیراهنش رسید. با اینکه هوا سرد بود و طعم باران داشت، مرتضی پیاده بهطرف مسافرخانه رفت»
(از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند)
آنچه در اغلب داستانهای کوتاه بیژن نجدی در کتاب یوزپلنگانی که با من دویده اند، برجسته میشود؛ حضور جهانی است پر از اشیاء و عوامل بیجانی که از حالت ایستایی خارج شده و بهعنوان کُنشگر و فاعل عمل میکند.
باد، میان درختان راه میرود، پاییز از زیر پاهای مرتضی رد میشود، رختخواب دراز میکشد، یک پیراهن تور و یک کتوشلوار سرمهای راهراه، همدیگر را بغل میکنند، مرگ سیگاری روشن میکند و تا بند آمدن باران قدم میزند.
مهمترین دستاورد این فضاسازی قوی، شناور شدن مخاطب در هالهای از احساسات نوستالژیک و همذاتپنداری خواننده با تلاشهای انسان غمزده از سرنوشت محتوم است.
درباره بیژن نجدی
بیژن نجدی یکی از نویسندگان مدرن داستان معاصر ایران است که توانسته با آثار خود جایگاه ممتازی در ادبیات داستانی معاصر به دست آورد.
وی در ۲۴ آبان ۱۳۲۰ از پدر و مادری گیلانی در خاش زاهدان متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را در رشت گذراند و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۹ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشتۀ ریاضی دانشآموخته گردید و با سمت دبیر در دبیرستانهای لاهیجان مشغول به تدریس شد.
مهمترین آثاری که از بیژن نجدی به جامانده عبارتند از: «دوباره از همان خیابانها»، « یوزپلنگانی که با من دویده اند »، «واقعیت رویای من است» و «خواهران این تابستان»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.